۱ - واژهشناسی ربا
ربا در لغت بهمعنی افزونی است.[۱] و در اصطلاح فقها گرفتن زیادی در معامله اشیای ربوی و یا در قرض میباشد
و گاهی نیز به خود معاملهای که مشتمل بر زیادی باشد نیز ربا گفته شده است.[۲]
برخی، ربا را این گونه تعریف کردهاند: بیع یا معاوضه یکی از دو عوض همجنس پیمانهای یا وزنی در برابر
دیگری با زیادی یکی از آن دو، یا قرض دادن به شرط زیادی.[۳][۴]
با توجه به تعریف یاد شده، ربا در شرع مقدّس دو مصداق دارد: یکی معامله دو کالای همجنس با زیادی در یک طرف و دیگری
قرض دادن به شرط زیادی. از اوّلی به ربای معاملی و از دومی به ربای قرضی تعبیر میکنند.
۲ - ربا در ادوار گذشته
در چهار هزار سال قبل از میلاد لوحههای گلی، بهدست رسیده که بر آنها به خط سامری نوشته شده «اسناد
بازرگانی است»؛ که این خود میرساند که فعالیت تجاری در آن زمان زیاد بوده است. از روی اسناد برمیآید
که قراردادها را با نوشتن و گواهی لازم مؤکد میکردند. آیین وام گرفتن نیز در نزد آنان معمول بوده و کالا یا زر و
سیم را به قرض میگرفته و در برابر، سودی سالانه از همان جنس بین ۱۵ تا ۳۳ درصد به وامدهنده
میدادند.[۵]
در بابل نیز گرچه سکه نمیزدند؛ اما در معاملات پایاپای خود علاوهبر جو و گندم، از شمشهای سیم و زر
بهعنوان ملاک ارزیابی و واسطهی مبادلهی اجناس استفاده میکردند. برخی از خاندانهای
نیرومند به وام دادن سیم و زر میپرداختند. در قانون بابلی، این اصل مسلّم وجود داشت که هیچکس حق ندارد پول
قرض کند، مگر آنکه خود را کاملا مسئول بازگرداندن آن به صاحبش بداند. بههمین جهت وامدهنده میتوانست
در صورت عدم پرداخت وام، بنده یا پسر شخص بدهکار را بهعنوان گروگان نزد خود نگاه دارد؛ لذا ربا همچون بلایی بود
که بر سر صناعت بابل فرود آمد.[۶]
در یونان باستان پیش از دوران اصلاحات و قانونگذاری معروف "سولون"، رباخواری بدون هیچ محدودیتی شایع بود. برخی از
مردم پول خود را در ازای گروگان از قرار ربح ۱۶ تا ۱۸ درصد، به قرض میدادند.[۷]
بازرگانان چینی با بهره هنگفتی که به حدود ۳۶ درصد میرسید، به یکدیگر وام یا اعتبار میدادند. رباخواران
در وام دادن خطر میکردند و در مقابل، بهرهی کلان میگرفتند؛ ولی مردم جز در وقت وام گرفتن به آنان
حرمتی نمینهادند و مثلی زبانزد آنان بود که «دزدان بزرگ صراف میشوند.»[۸]
در مدینه نیز رباخواری به حدی وجود داشت که افراد زیادی در نتیجه آن صاحب ثروتهای کلان شده بودند. این رباخواری
به یهود اختصاص نداشت؛ نصارا و اعراب هم به آن عادت داشتند.[۹]
در مکه که در آن روزگار مرکز تجارت عربستان بود، ربا رواج داشت؛ لذا قبل از ظهور اسلام اشخاصی چون عباس بن عبدالمطلب،
عثمان بن عفان و خالد بن ولید به فعالیتهای ربوی آلوده بودند و در این کار شهرت داشتند.[۱۰]
۳ - حکم ربا
حکم تکلیفی ربا در قرآن و روایات و ادیان دیگر بدین شرح هست:
ربا به نص قرآن کریم، حرام و رباخواری اعلان جنگ با خدا و رسولش شمرده شده است.[۱۱]
در روایات نیز در ردیف بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است.[۱۲] حرمت ربا ضروری دین است؛ از
این رو، انکار حرمت آن موجب ارتداد است.[۱۳]
در حرمت ربا فرقی بین گرفتن و دادن آن نیست؛ چنان که نوشتن قرارداد معامله ربوی و گواهی دادن بر آن
نیز حرام است.[۱۴]
ربا در همه ادیان آسمانی حرام شده است. در تورات آمده است که اگر مالی را به یکی از بندگانم قرض
دادی، مانند رباخواران با او برخورد نکن و از او سود مگیر.[۱۵]
به نقل از آیه ۱۶۰ و ۱۶۱ سوره نساء «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا
عَلَیهِْمْ طَیِّبَاتٍ اُحِلَّتْ لهَُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَن سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیرًا؛[۱۶] پس
بهسزای ستمی که از یهودیان سر زَد و به سبب آنکه مردم را بسیار از راه خدا باز داشتند، چیزهای
پاکیزهای را که بر آنان حلال شده بود حرام گردانیدیم.»
«وَ اَخْذِهِمُ الرِّبَواْ وَ قَدْ نهُُواْ عَنْهُ وَ اَکلِْهِمْ اَمْوَالَ النَّاسِ
بِالْبَاطِلِ وَ اَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ مِنهُْمْ عَذَابًا اَلِیمًا؛[۱۷] و بهسبب
ربا گرفتنشان، با آنکه از آن نهی شده بودند و به ناروا مال مردم خوردنشان و ما برای
کافران آنان عذابی دردناک آماده کردهایم.»
ربا بهطور مطلق در دین یهود منع شده بود؛ اما براساس آنچه در تورات فعلی آمده، یهودیان ربا را
بر خود حرام و بر غیر یهودیان جایز میدانند: «به برادر اسرائیلی قرض ربوی مده نه پول و
نه چیز دیگر.»[۱۸][۱۹]
در مسیحیت، ربا بهطور مطلق و قاطع ممنوع شده است. در کتاب عهد جدید آمده است: «هنگامی که
قرض میدهید، اگر امید نفع و سود داشته باشید، این قرض دادن به هیچ وجه مایه فضیلت نیست. پس
کارهای نیک انجام دهید و قرض بدهید اما انتظار سود نداشته باشید.»[۲۰]
«از دیدگاه اسلام علاوهبر اینکه ربا از گناهان بزرگ قلمداد شده و
نظریهپردازان، مدیران و همه دستاندرکارانِ آن لعنت شدهاند،[۲۱] به این نکته اشاره
میکند که جامعهای که فعالیتهای اقتصادی و معیشتی خود را بر پایهی ربا سامان
دهد، بهسمت نابودی گام برمیدارد و در مسیر عصیانگری و ناسپاسی است.
«یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَواْ وَ یُربِی الصَدَقاتِ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ کلَُّ
کَفَّارٍ اَثِیمٍ.»[۲۲]
از رستگاری و شکوفایی واقعی بازمیماند و انواع آشفتگیها، بیعدالتیها و
فسادگریها در آن رواج مییابد و در این روش، تودههای مردم از نعمتهای گوارا
و لذتبخش زندگی محروم میشوند.»[۲۳]
از نظر اسلام، «بدترین، پلیدترین و خطرناکترین شیوهی کسب درآمد و تامین
زندگی آن است که از طریق درآمد حاصل از ربا، توان و رشد اقتصادی خود را افزایش دهند؛ از این رو به
مؤمنان یادآور میشود که از رباخواری و ترویج فرهنگ ربا و سازماندهی اقتصاد جامعه براساس آن
بهشدت بپرهیزند و به تقوا و حاکمیت ارزشهای دینی در جامعه روی آمورند و با دلیل
تراشیها و توجیهات گوناگون، خود و جامعه را به این دشمن پنهانی و فریبنده نیالایند و به جنگ
با خدا و رسولش نشتابند.»[۲۴]
۴ - اقسام ربا
ربا دو قسم است: ربای معاملی و ربای قرضی.[۲۵]
این گونه ربا یا در معامله نقدین، یعنی درهم در برابر درهم یا دینار در برابر دینار تحقق
مییابد یا در اجناس غیر نقدین. در معاملات پایاپای هرگونه زیادی در معاملهی همجنس و یا
معاملهای که مشتمل بر زیادی یکی از عوضین باشد؛ با فرض تحقق شرایط خاص، ربای معاملی نامیده
میشود. در ربای معاملی شخص (حقیقی یا حقوقی) به شخص دیگر کالایی میدهد و در مقابل مقدار
بیشتری از همان کالا از وی میگیرد. مقدار اضافه شده را ربای معاملی میگویند.
۴.۱.۱ - در نقدین
هرگونه زیادی در معامله نقدین ربا و حرام است؛ چنان که معامله نقدین بدون زیادی یکی بر دیگری به صورت
نسیه نیز ربا محسوب میگردد.
۴.۱.۲ - در اجناس غیرنقدین
ربای معاملی در اجناس غیر نقدین با دو شرط تحقق مییابد:
۱: هر دو عوض از یک جنس باشند. معیار همجنس بودن، صدق یک اسم بر هر دو است، مانند گندم مرغوب و
نامرغوب که هر دو را گندم میگویند.[۲۶] بنابر مشهور، گندم و جو در حکم ربا یک جنس به شمار
میروند؛[۲۷]
چنان که به نظر مشهور، در حکم یاد شده هر فرآوردهای با اصل خود یک جنس محسوب میشوند،
مانند پنیر و شیر؛ همچنین است دو فرآورده از یک اصل، مانند پنیر و ماست فراهم آمده از شیر؛[۲۸][۲۹]
لیکن اگر اصل مختلف باشد، دو جنس شمرده میشوند، هرچند بر آنها به اشتراک لفظی یک اسم صادق
باشد، مانند گوشت گاو وگوشت گوسفند یا کبوتر و گنجشک که در مثال اول عنوان گوشت و در دوم عنوان
پرنده بر هر دو صادق است.[۳۰]
۲: دو عوض، پیمانهای یا وزنی معامله شوند. بنابر مشهور، ربا در معامله اجناس غیر
پیمانهای و وزنی مانند اجناسی که با شمارش یا متر و یا مشاهده معامله میگردند، جریان
ندارد.
۴.۱.۳ - در پیمانه یا وزنی بودن جنس
معیار در پیمانهای یا وزنی بودن جنس چیست؟ آیا عادت شرع است؛ به این معنا که آنچه در عصر
پیامبر(صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلم) پیمانهای یا وزنی معامله
میشد، محکوم به پیمانهای یا وزنی است، هرچند در دوران بعد در آن تغییر حاصل شده باشد؛ و
آنچه در آن عصر پیمانهای یا وزنی نبوده، محکوم به عدم آن است؛ هرچند در دوران بعد
پیمانهای یا وزنی شده باشد؟ یا اینکه ملاک عرف جامعه است؛ به این معنا که آنچه نزد مردم
پیمانهای یا وزنی معامله میشود، محکوم به آن است؟ مسئله اختلافی است.[۳۱][۳۲]
بر قول نخست ادعای اجماع شده است. بنابر این قول، چنانچه پیمانهای یا وزنی بودن جنسی در آن عصر
معلوم نباشد، به عرف جامعه رجوع میشود و در صورت یکسان نبودن عرف جامعه، بنابر نظر مشهور
متأخران، هر شهری حکم خود را دارد. از برخی، قول به ترجیح جانب حرمت و جریان حکم ربا در همه شهرها و
از بعضی دیگر ترجیح جانب اغلب و در صورت تساوی، ترجیح جانب حرمت نقل شده است.[۳۳]
اجناس در پیمانهای یا وزنی بودن از اصل خود تبعیت نمیکنند. بنابراین، در جنس غیر وزنی و
پیمانهای مانند پارچه که متری معامله میشود، ربا جریان ندارد؛ هرچند اصل آن، یعنی پنبه
یا نخ، وزنی معامله شود.[۳۴][۳۵] بهاعتبار نوع معاملهای که ربا در آن پیش میآید
ربا معاملی را به دو قسم نقد و نسیه تقسیم میکنند.[۳۶]
۴.۱.۴ - احکام ربای معاملی
در اینکه ربای معاملی به بیع اختصاص دارد یا شامل هر نوع معاوضه معاملی، مانند صلح میشود،
اختلاف است. مشهور قول دوم است. [۳۷][۳۸]
معامله نقدین به نسیه، حتّی بدون فزونی یکی بر دیگری جایز نیست، لیکن اگر یکی از دو عوض، نقدین و
دیگری غیر آن باشد، معامله آن دو به نسیه جایز است، چه با فزونی یکی بر دیگری و یا بدون آن. معامله
دو همجنس پیمانهای یا وزنی به نسیه بدون زیادی یکی بر دیگری جایز نیست؛ لیکن بنابر مشهور،
معامله دو ناهمجنس به نسیه با زیادی یکی بر دیگری جایز است.[۳۹]
در اینکه در معامله ربوی، تنها زیادی دریافتی، فاسد و باطل است یا علاوه بر آن، اصل معامله نیز مطلقا
باطل میگردد، خواه زیادی به عنوان جزء معامله باشد یا شرط آن، و یا اینکه در صورت جزء معامله
بودن، موجب فساد آن خواهد شد، اختلاف است. قول دوم به ظاهر کلمات فقها نسبت داده شده است.
[۴۰][۴۱][۴۲]
بنابر قول به عدم بطلان معامله، تنها بازگرداندن زیادی دریافتی به مالک آن واجب است؛ لیکن بنابر قول
به بطلان معامله، در اینکه باید هم زیاده و هم اصل را به مالکش برگرداند یا تنها زیاده را، مسئله
محل بحث است. بر قول دوم ادعای اجماع شده است. [۴۳][۴۴]
البته در صورت جهل به حرمت ربا، آیا بازگرداندن زیادی واجب است یا نه؟ معروف بین متأخران وجوب آن
است؛ لیکن برخی در فرض توبه شخص پس از علم به حرمت ربا، بازگرداندن زیادی را واجب
ندانستهاند.[۴۵]
«ربای قرضی چه در زمانهای گذشته و چه در عصر حاضر، رایجترین نوع ربایی است که در
جوامع مختلف وجود داشته است؛ به این صورت که فرد برای تامین نیاز مالی جهت امور مصرفی یا
سرمایهگذاری، تقاضای قرض میکند و در ضمن عقد قرض متعهد میشود آنچه را
میگیرد، همراه با زیادی برگرداند. در حقیقت ربای قرضی در نوع خاصی از عقد قرض تحقق
مییابد که در آن "شرط" زیادی شده است.»[۴۶]
در ربای قرضی، روند کار به این شکل است که شخص به شخص دیگر پولی را به صورت قرض میدهد که پس از
زمان معین آن را بههمراه مبلغی اضافی برگرداند. آن مبلغ اضافی که قرضدهنده (مُقرض)
هنگام دادن وام شرط میکند، از قرضگیرنده (مقترض) علاوه بر اصل وام دریافت کند، ربای
قرضی میگویند. در تحقق ربای قرضی فرق نمیکند مال قرض داده شده پیمانهای باشد یا
وزنی یا غیر آن. در اینکه با شرط زیاده، قرض ربوی باطل میشود یا تنها مقدار زیادی که شرط شده،
اختلاف است. قول اول مشهور است. [۴۷][۴۸][۴۹] آنچه درباره بازگرداندن زیادی یا اصل و زیادی و نیز
تفصیل بین علم به حرمت و جهل به آن در معامله ربوی مطرح شد، در ربای قرضی نیز جاری است. [۵۰] بر قرض
گیرنده دادن زیاده از آنچه قرض گرفته، در صورتی که شرط نشده باشد، مستحب است.[۵۱]
این قسم از ربا شرایط ربای معاوضه را ندارد؛ بههمین جهت در ربای قرضی فرقی بین مکیل و موزون و
معدود نیست. تنها رکن آن، شرط مقدار اضافی است که شرط شود، بههنگام بازگرداندن، چیزی اضافه
بدهد خواه چیز اضافه از همان جنس باشد، یا جنس دیگر یا حتی خدمتی از خدمات باشد.[۵۲] در حال حاضر
این نوع ربا بهویژه در نظامهای بانکی جهانی و کشورهای مسلمان نیز مطرح است و
میتوان گفت ربای معاملی عملاً زمینههای بسیار محدودی دارد.
۴.۲.۱ - انواع قرض
اقتصاددانان قرض را نیز به دو نوع عمده قرضهای مصرفی (استهلاکی) و قرضهای تولیدی (تجاری
یا انتاجی) تقسیم میکنند.
۴.۲.۱.۱ - قرض مصرفی
قرض مصرفی، قرضی است که قرضکننده به هدف تامین نیازهای مصرفی قرض میکند؛ مانند خانواری
که برای تهیه غذا، لباس، هزینه درمان، تهیه مسکن و مانند آنها استقراض میکند.
۴.۲.۱.۲ - قرض تولیدی
قرض تولیدی که به آن قرض سرمایهگذاری نیز میگویند، قرضی است که در آن، قرضکننده با
هدف سرمایهگذاری و تامین سرمایه مورد نیاز جهت تاسیس، توسعه یا استمرار فعالیت اقتصادی
استقراض میکند. تا حدود صد سال پیش، فقیهان اسلام، بین انواع قرض، تفصیلی قائل نبودند و با
استناد به عموم و اطلاق آیات و روایات، گرفتن زیاده (بهره) در هر نوع قرضی را ربا و حرام
میدانستند؛ امّا از حدود صد سال پیش، برخی روشنفکران و عالمان اسلامی با استناد به شواهد و
ادلّهای بین این دو نوع قرض تفکیک قائل شدند.
آنان گرفتن بهره در قرضهای مصرفی را ربا و حرام میدانند؛ امّا گرفتن بهره در
قرضهای تولیدی و تجاری را ربا ندانسته و حرام نمیدانند. این نظریه ابتدا از سوی
برخیاندیشهوران اهل سنت چون رشیدرضا، شیخ شلتوت، معروف الدوالیبی، مصطفی الزرقا، مطرح
شد، سپس برخی از فقهای اهل تشیع نیز مطرح کردند، که البته بین فقهای شیعه عمومیت پیدا نکرد.[۵۳]
زیادیای که در معامله یا قرض ربوی شرط میشود یا عین است یا منفعت، مانند سکونت در خانهای
یا عملی که مالیت دارد، مانند دوختن لباس یا چیزی که در آن منفعت است، مانند شرط مصالحه یا بیع محابات
و یا چیزی که در آن غرض عقلایی وجود دارد، مانند شرط نظافت مسجد. شرط زیادی عینی یا حکمی که مالیت دارد،
مانند قسم دوم و سوم موجب تحقق ربا میشود. در تحقق ربا با شرط زیادی حکمی که مالیت ندارد، اختلاف است؛
چنان که در ثبوت ربا در شرط زیادی حکمی که از ناحیه اجل قرار دادن برای یکی از دو عوض در بیع نسیه حاصل
میشود، اختلاف است؛ هرچند مشهور قائل به تحقق ربا با آن هستند.[۵۴][۵۵][۵۶][۵۷][۵۸][۵۹] پولهایی
که امروزه در بازار جریان دارد از جنس نقدین به شمار نمیروند؛ از اینرو، ربا در آنها جریان
ندارد.
۵ - مستثنیات ربا
[ویرایش]
از حرمت ربا؛ خواه معاملی یا قرضی، اشخاص زیر استثنا شدهاند و حکم ربا بین آنان جاری نمیشود: پدر و فرزند؛ مولا و برده؛ زوج و زوجه؛ اعم از زوجه دائم و موقّت بنابر قول اکثر، بلکه مشهور.[۶۰][۶۱] همچنین گرفتن ربا از کافر حربی جایز است؛ لیکن دادن ربا به او برای مسلمان حرام است. بنابر قول مشهور، ربا گرفتن از کافر ذمی حرام است.[۶۲]
برخی گفتهاند: ممکن است مراد از نفی ربا بین مسلمان و کافر حربی این باشد که مال کافر حربی غنیمت مسلمانان به شمار میرود؛ از اینرو، گرفتن آن از هر راه ممکن برای مسلمان جایز است، نه نفی آن از سنخ نفی ربا بین پدر و فرزند.[۶۳]
۶ - ربای جاهلی و ربای فضل
گاهی ربا را به ربای جاهلی (یا ربای نسیه) و ربای فضل تقسیم میکنند. ربای جاهلی که ادعا شده در جاهلیت و در زمان قبل از اسلام بین مردم رایج بوده است. به این صورت است که شخص مقترض هنگام سررسید پرداخت اصل و بهره، توان مالی مربوطه برای بازپرداخت را نداشته و لذا به مقرض رجوع کرده، درخواست تمدید مینماید. مقرض نیز با شرط بالا بردن نرخ ربای مورد نظر با تمدید زمان بازپرداخت، موافقت مینماید. ربای فضل را نیز میتوان از نوع ربای معاملی تلقی نمود.[۶۴]
۷ - ربا و بهره
برخی معتقدند که بین ربا و بهره بانکی تفاوت وجود دارد. نظریه "تفاوت ربا و بهره بانکی" این است که ربایی که در اسلام تحریم شده عبارت از درآمد قطعی از پیش تعیینشده است و این تنها در جوامع سنّتی که تغییر قیمتهای نسبی و تغییر سطح عمومی قیمتها برای مدتزمان طولانی صفر است، قابل تحقّق است و در جوامع مدرن و اقتصادهای جدید که قیمتهای نسبی و سطح عمومی قیمتها همیشه در حال تغییر است، امکان تحقق ندارد.
تعریف فوق، تعریفی ناقص و مبتنی بر معرفتشناسی ذهنی است. مطابق متون دینی، ربایی که اسلام تحریم کرده، گرفتن هر نوع زیاده در قرارداد قرض است و این تعریف، همانطور که در جوامع سنتی امکان تحقق دارد، در جوامع مدرن نیز ممکن است و ثانیا در اقتصاد صدر اسلام نیز همانند اقتصادهای مدرن گرچه بهخاطر عواملی متفاوت قیمتهای نسبی و سطح عمومی قیمتها در حال تغییر بوده و این تغییرات، برای مردم واندیشمندان کاملا شناخته شده بوده است.[۶۵]
اگر بین مقومهای بهره و ربا مقایسه شود، مقومهای اصلی هردو مشترک است؛ یعنی ربا نیز همانند بهره، زیادی در قرض است؛ زیادهای که با شرط در قرارداد وام (مکتوب یا شفاهی) گنجانده شده است.[۶۶]
۸ - ربا و سود
سود یک مفهوم مهم در علم اقتصاد است؛ اما درباره آن اختلاف نظر زیادی وجود دارد. مفهوم سود با واژههای دیگر اقتصادی همچون بهره، اجاره و دستمزد همراه است. عدهای بهره و اجارهبها را با سود تلفیق کردهاند؛ از آن جمله نظریه امساک سود منسوب به نسوسنیور که به نظریه ادعای پسماند نیز معروف است، عبارت از آن پسماندی است که پس از پرداخت، به سایر نهادهها باقی میماند، همچنان که نظریه بهره است، نظریه سود نیز هست؛ زیرا امساک میتواند نظریه پاداش برای پسانداز یعنی نرخ بهره یا همان ربا باشد و نمیتواند نظریه پاداش برای سرمایه باشد؛ مگر اینکه تمام پساندازکنندگان نیز سرمایهدار باشند.[۶۷]
چگونگی تعیین پسماند دستاورد نظریه توزیع بهرهوری نهایی جی. بی کلارک است. در این نظریه، سرمایه بهعنوان تجهیزات ظاهر میشود و درآمد تولید نهاییاش برابر با قیمت واحدش است. اگر فردی بتواند سود هر واحد سرمایه را با واحد قیمت سرمایه بیشتر مربوط کند، در این صورت عایدی برای سرمایهدار (سود) پاداش بهرهوری سرمایه (اجاره بهای عامل) است.
نظریه سود مارکس این است که سودها شکل پولی ارزش مازادها هستند که در پروسه تولید بهوسیله نیروی کار تولید شدهاند ولی بهوسیله صاحبان ابزار تولید ربوده شدهاند. سرمایهدار، سرمایه را افزایش میدهد تا نیروی کار و ابزار تولید را خریداری کند. لذا سود به مالکیت خصوصی وسایل تولید وابسته است؛ بنابراین تاسیسات سرمایهداری است که سود را بهوجود میآورد.
بر طبق این دو نظر، سود، بازدهی سرمایه است و ارتباطی با ربا ندارد. از نظر شومپیتر، کارآفرین اقتصادی مبتکر و مبدع میتواند با توجه به انحصار جزئی و موقتی که بهدست میاورد منفعتی بهدست آورد و سود هنگامی میتواند دوام داشته باشد که ابداعات دوره به دوره تکرار شود. بر طبق این نظر نیز سود ارتباطی با ربا ندارد.
همچنانکه پیش از این نیز گفته شد، در دین مبین اسلام سود با ربا تفاوت اساسی دارند. سود در اسلام حلال و ربا حرام است.
۹ - کارآیی بهره در مقایسه با مشارکت
کارآیی در اقتصاد بهمعنای تخصیص بهینه منابع برای رسیدن به تولید بیشتر کالا و خدمات و در نهایت، رسیدن به رفاه بیشتر جامعه است و در مالیه بهمعنای این است که منابع و وجوه موجود با چه شیوهای در دست بهترین کارآفرینان قرار میگیرند و در بهترین طرحها سرمایهگذاری میشوند.[۶۸]
از آنجا که هدف از کارآیی رسیدن به ثبات، رشد و اشتغال کامل است و هدف غایی، رسیدن به زندگی پاکیزه و حیات طیبه است، کارآیی بدون عدالت، حیات طیبه را به ارمغان نخواهد آورد. سیستم بانکهای ربوی، نسبت به مؤسسات مالی مبتنی بر مشارکت در سود و زیان، از برخی عدم مزیتها برخوردارند که موجب میشود کارآیی آنها در مقایسه با مشارکت در سود و زیان کمتر باشد.
مزایای مشارکت از این قرار است:
عدم اصطکاک منافع پساندازکنندگان و سرمایهگذاران، ارتباط بخش اعتبار با بخش حقیقی، تورم کمتر و عدم ضمانت سپردهها. به دلیل توزیع بهتر سود و ریسک و گستره تصمیمگیری، مشارکت به عدالت نزدیکتر است. با این معنا که هم حقوق طرفین قرارداد در قراردادهای سهمبری بهتر حفظ میشود و هم توزیع بهتر و مناسبتری صورت میپذیرد و در نتیجه عدالت اجتماعی بهتر تحقق مییابد. در مشارکت در سود و زیان، اقتصاد از رشد بیشتری بهرهمند خواهد شد؛ در نتیجه، کارآیی این مؤسسات بیش از کارآیی واسطههای مالی مبتنی بر بهره است.
از طرف دیگر، تعاون و همیاری بیشتری بین پساندازکنندگان وجوه و کارآفرینان وجود خواهد داشت. ثبات بیشتر، کارآیی بیشتر و کارآیی بیشتر، رشد بالاتر را بهدنبال دارد و از طرفی عدالت اجتماعی و تعاون و همیاری بیشتر نیز رفاه اجتماعی را افزایش میدهد. در نظام وامدهی با بهره، ریسک سرمایهگذار بیشتر از مشارکت در سود و زیان است. ریسک بیشتر در وامدهی با بهره بهمعنای ثبات کمتر، فاصله بیشتر با عدالت، رشد کمتر و در نتیجه کارآیی و رفاه کمتر است. بانکهای جامع و مؤسسات سرمایهگذاری جمعی، نمونههای عملی این مقایسه در جهان واقع هستند.
۱۰ - راههای فرار از ربا
فقها برای فرار از ربا راههایی ذکر کردهاند که برخی از آنها عبارتند از:
۱: فروختن کالا به طرف مقابل در برابر کالایی از جنس دیگر؛ سپس خریدن کالای طرف مقابل به بهای دریافتی در معامله نخست. برای مثال کسی که میخواهد یک کیلو گندم را در برابر دو کیلو جو به دیگری بفروشد برای فرار از ربا یک کیلو گندم را در برابر یک کیلو برنج به او میفروشد و سپس دو کیلو جو را از وی به یک کیلو برنج میخرد.
۲. دو جنس را بدون زیادی با هم معامله میکنند؛ لیکن طرف مقابل، مقدار زیادی را به طرف دیگر میبخشد، بدون آنکه بخشیدن شرط شده باشد.
۳. هر یک از دو طرف جنس خود را به دیگری قرض میدهد و سپس ذمه او را ابراء میکند، بدون آنکه ابراء در قرض شرط شده باشد.[۶۹][۷۰][۷۱]
برخی معاصران راههای فرار از ربا را نپذیرفته و کاربرد آنها را تنها در معامله دو همجنسی که در بازار دارای دو قیمت متفاوت هستند، مانند گندم مرغوب و نامرغوب، جایز دانستهاند.[۷۲]
۱۱ – نظر عالمان اهل سنت:
- ابن قيم: ابن قيم از علماى اهل تسنن در اين باره مىگويد: ربا دو نوع است: رباى جلى (آشكار) و رباى خفى (پنهان). سبب تحريم رباى جلى، ضرر عظيمى است كه در اين ربا وجود دارد. تحريم رباى خفى از باب سدذاريع است(73)، زيرا رباى خفى ذريعهاى است براى انجام رباى جلى. بنابر اين، تحريم رباى جلى مقصود شارع است؛ برخلاف رباى خفى كه خود آن قصد نشده است، بلكه براى اين كه راهى است براى ارتكاب رباى جلى، حرام گريده است.
رباى جلى، رباى نسيه است كه در جاهليت آن را انجام مىدادند؛ به اين صورت كه طلبكار در مقابل تمديد مهلت، مبلغ قرض را اضافه مىكرد و اين كار چندين بار تكرار مىشد، تا جايى كه 100 درهم به هزاران درهم مىرسيد. وقتى بدهكار مىديد كه وام دهنده در مقابل پرداخت زيادى، مطالبه وام را به تاخير مىاندازد، براى اين كه خود را از گرفتارى تعقيب و مجازات رهايى بخشد، مهلت بيشترى مىطلبد. در نتيجه، ضرر هنگفتى متوجه وى مىشد و مصيبت بزرگى به او روى مىآورد و مقدارى قرض فزونى مىيافت، تا آنجا كه همه دارايى او را در بر مىگرفت و اين در حالى بود كه بدهكار نيازمند، هيچ نفعى نمىبرد و ثروت رباخوار زياد مىشد، بدون اين كه سودى به ديگرى رسانده باشد.
خداى متعال كه ارحم الراحمين و داراى حكمت بالغه است، براى احسان به خلق، ربا را حرام كرد و رباخورنده و ربادهنده و كاتب و شاهد ربا را لعن كرد و فرمود: هركس از رباخوارى دست نشويد، اعلان جنگ با خدا و رسول او داده است. در هيچ گناه كبيرهاى غير از ربا، چنين تهديدى وارد نشده است.
از احمد بن حنبل درباره ربايى پرسيدند كه شكى در آن نيست؛ گفت: اين كه كسى از ديگرى طلبى داشته باشد، پس به وى گويد: قرض خود را مىدهى يا آن كه مقدارش را اضافه مىكنى؟ و بدهكار كه توانايى پرداخت ندارد، بر مقدار طلب بيفزايد تا بستانكار هم مهلت را اضافه نمايد.
در حديثى ابن عباس آمده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: انما الربا فى النسيئه؛ به راستى كه ربا تنها در نسيه است. مثل چنين تعبيرى براى نشان دادن حصر كمال به كار مىرود؛ يعنى رباى كامل تنها در نسيه تحقق مىيابد، همان گونه كه در آيه شريفه: انما المومنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و... اولئك هم المومنون حقا(74) نيز براى نشان دادن انحصار ايمان كامل در اين گونه مومنان است و مانند سخن ابن مسعود: انما العالم الذى يخشى ربه كه منظور وى اين است كه عالم تنها كسى است كه از خدا بترسد.
تحريم رباى فضل (خفى) از باب سدذرايع است؛ همان گونه كه در حديث ابوسعيد خدرى، از نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه فرمود: لا تبيعوا الدراهم بالدرهمين فانى اخاف عليكم الرما؛ يك درهم را به دو درهم معامله نكنيد كه من از گناه ربا بر شما بيمناكم.
ربا همان رباست و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مسلمانان را از ارتكاب ربا فضل نهى فرمود؛ زيرا مىترسيد كه گرفتار رباى نسيه شوند.
اگر مسلمانان يك درهم را به دو درهم مىفروختند - چون درهم از جهت خلوص، محل ضرب، وزن و غير آن، انواع گوناگون داشت - كم كم از اين نفع فورى در معامله نقد به منفعت آينده ميل مىكردند كه عين رباى نسيه است و رباى فضل وسيلهاى مىشد براى ارتكاب رباى نسيه، شارع راه استفاده از اين وسيله را سد كرد و باب مفسدهاى را بر آنان بست.
رحمت شارع نسبت به مسلمانان و حكمت متعالى او باعث شد كه مسلمانان را از رباى نسيه در كالاها منع كند، همچنان كه از رباى نسيه در پول منع فرمود؛ زيرا اگر اجازه اين كار را مىداد، كار به همان رباى جاهلى مىكشيد كه طلبكار مىگفت: يا پرداخت كن و يا مقدار آن را اضافه نما. در نتيجه، ممكن بود يك صاع طعام تبديل به ميزان بسيار زيادى شود.
سپس شارع بيع نقد كالاهاى ربوى را در صورت تفاضل تحريم كرد، چون شيرينى سود و به دست آوردن مال، آنان را به بيع نسيه مىكشانيد كه داراى مفسده بود و اين غير از حالتى بود كه دو كالاى غير همجنس با يكديگر معامله شوند كه همچنان حلال باقى ماند؛ زيرا در اين صورت، حقيقت دو كالا و صفات آنها و انگيزه دو طرف معامله با هم تفاوت دارد و اگر شارع حكم مىكرد كه حتما بايد به طور مساوى معامله شوند، موجب زيان مسلمانان بود، با توجه به اين كه معامله نقد دو كالاى غير همجنس به طور غير مساوى، وسيلهاى براى انجام رباى نسيه نيست(75).
سنهورى پس از نقل اين سخنان از ابن قيم، مىگويد: نتيجه مهمى كه از شناخت رباى نسيه و رباى فضل به دست مىآيد، اين است كه چون تحريم رباى نسيه لذاته مقصود شارع بوده است، برخلاف رباى فضل كه براى وسيله بودنش براى ارتكاب رباى نسيه، حرام شده است؛ درجه حرمت در رباى نسيه بيشتر از رباى فضل است.
به همين جهت، ارتكاب رباى نسيه، تنها در حال ضرورت جايز است، مانند ضرورتى كه خوردن مردار و خون را مباح مىكند؛ اما ارتكاب رباى فضل در صورت حاجت جايز است. روشن است كه مرتبه حاجت از مرتبه ضرورت پستتر است.
پس هرگاه حاجت ما را واداشت كه رباى فضل را انجام دهيم، اشكالى ندارد. به همين سبب محدوده اين نوع ربا آنگاه كه حاجت ما را به جايز شمردن انجام برخى صورتهاى آن وا مىدارد، كوچكتر مىشود و روشن مىگردد كه در اين صورتها ممكن نيست رباى فضل، ذريعه انجام نسيه باشد، پس علت تحريم در آن از بين مىرود.
برخلاف اين صورت، هرگاه رباى فضل وسيله انجام ربا نسيه باشد، از باب سد ذرايع حرام مىشود. در نتيجه، محدوده تحريم وسيعتر مىگردد؛ زيرا دليل تحريم ربا فضل، وسيله بودن آن براى انجام رباى نسيه بود. پس بر رباى فضل، دو احتمال حاكم است: شبهه و حاجت. حرمت اين نوع ربا دايرهاى نرمشپذير است كه در هنگام شبهه وسيله بودن براى ربا نسيه، بزرگتر و هنگام حاجت كوچكتر مىشود(76).
2- سنهورى، انواع ربا را بر مىشمرد:
- رباى جاهلى، كه به نص قرآن تحريم شده است؛
- رباى نسيه، كه در حديث شريف آمده است؛
- رباى فضل كه در حديث شريف آمده است.
آنگاه مىگويد: اگر رباى جلى در ديدگاه ابن مقيم، رباى جاهلى باشد كه قسم اول است و رباى خفى، رباى فضل باشد، كه قسم باشد، كه قسم سوم است، جايگاه قسم دوم كه رباى نسيه است، كدام است؟ آيا رباى جلى است و به رباى جاهلى ملحق مىشود، يا اين كه رباى خفى است و ملحق به رباى فضل است؟ ابن قيم بدون اين كه تصريح كند، رباى نسيه را به رباى جاهلى ملحق ساخته و آن را رباى جلى دانسته است؛ زيرا وقتى وى از رباى نسيه به عنوان رباى جلى سخن مىگويد، كلام وى به گونهاى است كه نشان مىدهد كه رباى جاهلى و رباى نسيه كه در حديث شريف آمده است، هر دو را قصد كرده است(77).
از اين سخنان سنهورى، در مىيابيم كه ابن قيم حرمت ربا فضل، يعنى رباى معاملى نقد را از باب سد ذرايع مىداند و در مورد رباى نسيه قائل است كه تحريم آن لذاته مقصود شارع است، نه براى وسيله بودنش براى ربايى ديگر.
3- رشيد رضا: رشيد رضا در رسالهاى كه درباره نگاشته است، بر اين گفته اصرار مىورزد كه رباى حرام تنها رباى جاهلى است كه به وسيله آيات قرآنى تحريم گرديده است. وى مىگويد: رباى جلى همان رباى جاهلى است كه تحريم آن نه براى وسيله بودنش، بلكه لذاته مقصود شارع است و ارتكاب آن جايز نيست، مگر در ضرورت شديد كه عبارت است از حالتى كه از فرط اضطرار، خوردن مردار و خون براى شخص جايز باشد.
رشيد رضا درباره رباى نسيه و رباى فضل كه در حديث شريف آمده است، عقيده دارد كه تحريم اين دو از باب سدذرايع است، تا رباى جاهلى كه حرمت قطعى دارد واقع نگردد. وسيله بودن اين دو نوع ربا نيز امرى قطعى نيست، بلكه ظنى است. وى چنين ادامه مىدهد: آنچه را شارع در احاديث نهى كرده، يا حرام است يا مكروه، يا ترك اولى و يا نهى از آن تنها براى ارشاد مكلفين است و براى تشريع دينى نيست. تمييز دادن اين نهىها از يكديگر با بهرهگيرى از ادله خاص و قواعد عام ممكن است و يا در صورت تعارض بين روايات، با ترجيح اقوى شناخته مىشود. براى مثال، در روايات از خوردن گوشت حيوانات درنده و پرندگان شكارى نهى شده است، در حالى كه قرآن مجيد خوردنىهاى حرام را در مردار، خون، گوشت خوك و حيوانى كه براى غير خدا قربانى شده است، منحصر مىداند. ما اين تعارض را بدين گونه حل كرديم كه نهى روايات را نهى كراهتى دانستيم كه اتفاقا موافق مذهب مالك است و اين حكم با جمع بين روايات و آيات قرآنى كه قطعى الدولاله و السند هستند، به دست آمد و روشن ساختيم كه تعبير به حرام در بعضى روايات، نقل به معناست، زيرا راوى از نهى، تحريم را فهميده است. همين طور درباره نهى شارع از بيع طلا و نقره و ساير اشياى ربوى همجنس در صورتى كه همراه با تفاضل باشد - چنان كه در حديث عباده آمده بود - مىگوييم كه نهى مقصود بالذات نيست، بلكه براى كراهت است(78).
نقد اين نظريات:
از آنچه درباره حكمت رباى معاملى بيان شد، روشن گشت كه ابن قيم حرمت رباى معاملى نقد و رشيد رضا حرمت رباى معاملى نقد و نسيه را از باب سدذرايع مىداند. به ديدگاه اين دو تن، مىتوان چنين اشكال كرد:
- اشكال كبروى: سد ذرايع آن سال كه اهل تسنن به آن قائل هستند، بر پايه درستى استوار نيست. عالمان شيعه اين بحث را در باب مقدمه واجب مطرح ساختهاند و همان گونه كه جمعى از علماى متاخر به حق نظر دادهاند، ملازمهاى بين حكم شرعى ذى المقدمه و حكم مقدمه وجود ندارد؛ بلكه تنها عقل حكم مىكند كه هرگاه ذى المقدمه بر مكلف واجب باشد، آوردن مقدمه آن نيز لازم است و اگر ذى المقدمه حرام است، آوردن مقدمه آن جايز نيست. در هر دو صورت، اثبات وجوب و حرمت شرعى نيازمند دليل خاص است و تنها حكم عقل كافى نيست(79).
نتيجه اين مىشود كه با حرام شدن يك موضوع، ذريعه و وسيله آن حرام نمىگردد، زيرا احكام شرعى داراى ملاك هستند و از مصالح و مفاسد موجود در متعلق آنها تبعيت مىكند. حرمت ذى المقدمه به دليل مفسدهاى است كه در ذات آن وجود دارد و عقل هم با توجه به اين امر، انجام مقدمه آن را قبيح مىشمرد. اگر با دليل خاصى ثابت شود كه مقدمه شرعا حرام است، ما از آن كشف مىكنيم كه در نفس مقدمه نيز مفسدهاى وجود دارد كه شارع احتراز از آن را لازم مىداند. بنابراين، بدون داشتن دليل خاص نمىتوان حكم به حرمت ذريعه يك موضوع حرام كرد.
- اشكال صغروى: اگر فرض كنيم كه مساله سد ذرايع صحيح است، بايد حكم به حرمت رباى معاملى نقد در جايى باشد كه ذريعه رباى حرام است، در حالى كه مىبينيم ابن قيم حرمت رباى معاملى نقد را به طور كلى - حتى جايى كه تقابض در مجلس عقد صورت گيرد كه به هيچ وجه مقدمه و وسيله ارتكاب رباى نسيه و رباى جاهلى نيست - از باب سد ذرايع مىداند و دليل مىآورد كه اگر رباى فضل بين دو شىء ربوى همجنس حلال بود، مردم از اين سود فورى به سود آينده، يعنى رباى نسيه ميل مىكردند؛ كه البته اين سخن نااستوار است، زيرا اگر تا اين حد در مفهوم ذريعه توسعه قائل شويم، بايد در حليت بسيارى از مبادلات و تجارات ترديد كنيم. گذشته از اين، اگر حرمت معامله نقد دو كالاى همجنس به اين دليل باشد، چرا بايد معامله نقد همراه با تفاضل دو كالاى ربوى غير همجنس جايز باشد، در حالى كه در آن مورد نيز سود فورى وجود دارد و موجب زمينه سازى براى رباى نسيه مىگردد؛ با توجه به اين كه بسيارى از علماى اهل سنت، معامله نسيه دو كالاى ربوى غير همجنس را در صورت تفاضل جايز نمىدانند.
روايتى كه از ابوسعيد خدرى نقل شده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده است: لاتبيعوا الدرهم بالدرهمين فانى اخاف عليكم الرما، با فرض صحت سند، بر مدعا دلالت ندارد؛ زيرا رسول خدا (ص) فرمود: يك درهم را در مقابل دو درهم معامله نكنيد كه من از گناه ربا و در نتيجه، از عذاب شديد آن بر شما بيمناك هستم؛ نه اين كه منظور رسول خدا (ص) اين باشد كه مىترسم معامله يك درهم در مقابل دو درهم ذريعه ربا حرام شود.
اين نكته را بايد توجه داشت كه موضوع ذكر شده در حديث، چنان كه خود استدلال كننده اعتراف دارد، مربوط به معامله نقد درهم با درهم است و در باب معاملات صرف شرط است كه تقابض در مجلس عقد صورت گيرد. بنابراين، مورد ذكر شده در روايت به هيچ وجه ذريعه رباى حرام نيست، بلكه چون اين معامله ذاتا داراى مفسده و حرام است، آن حضرت براى عذاب شديد رباخواران نگران است.
به گفته رشيد رضا، اضافه بر اشكالى كه به ابن قيم در مورد ذريعه بودن رباى معاملى نقد وارد بود، اين اشكال وارد است كه اگر ما بپذيريم در بعضى حالات، رباى نسيه وسيله تحقق رباى قرضى مىشود، به طورى كه عقد بالفظ بيع واقع مىگردد، ولى در حقيقت قرضى ربوى محقق مىشود؛ جاى اين سوال وجود دارد كه چرا بايد معامله نسيه دو كالاى ربوى همجنس كه به طور مساوى مبادله مىشوند، نيز حرام باشد، با اين كه زيادى در كار نيست؟ اگر فرض شود حقيقت معامله نسيه، قرض است؛ زيادى، يعنى زيادى از حيث ارزش زمانى دو كالا در باب قرض اشكالى ندارد پس معلوم مىشود كه حقيقت معامله نسيه، قرض نيست و رباى نسيه، مانند رباى معاملى نقد به سبب ذريعه بودن براى رباى جاهلى حرام نشده است.
اشكال بعدى اين است كه ظاهر روايات رسول خدا (ص) در باب ربا و نيز عمل صحابه بر اين مطلب گواه است كه حرمت رباى فضل و رباى نسيه، حرمت غير و از باب سد ذرايع نيست، بلكه حرام مستقل است.
رشيد رضا خواسته است نهى از رباى فضل و رباى نسيه را - كه در احاديث رسول خدا (ص) وجود دارد - نهى كرامتى قلمداد كند. اين ادعاى وى با آنچه عالمان شيعه و سنى در مورد حرمت رباى فضل و رباى نسيه گفتهاند، تنافى دارد. علاوه بر آن، نهى وارده در احاديث رباى معاملى و رباى نسيه، ظاهر در تحريم است و حمل نمودن آن بر كراهت، نيازمند قرينه و دليل خاصى است كه آن هم موجود نيست؛ بلكه مجموعه قراين بر خلاف آن است و در اين دو نوع ربا، مانند رباى قرضى شارع مقدس به شدت تمام مومنان را از ارتكاب آنها بر حذر داشته و وعده بزرگ داده است.
پانویس
۱. ابن منظور، لسانالعرب، بیروت، دارالبحوث العلمیه، ۱۴۰۸ه. ق، ج۵، ص۱۲۶.
۲. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۴، ص۲۶۵.
۳. شهیدثانی، زینالدین بن علی، مسالک الافهام، ج۳، ص۳۱۶.
۴. حلی، مقداد بن عبدالله، التنقیح الرائع لمختصر الشرائع، ج۲، ص۸۵- ۸۶.
۵. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، احمد آرام و همراهان، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰، ج۱، ص۱۵۱.
۶. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، احمد آرام و همراهان، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰، ج۱، ص۲۷۱.
۷. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، احمد آرام و همراهان، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰، ج۲، ص۳۰۳-۳۰۲.
۸. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، احمد آرام و همراهان، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰، ج۱، ص۸۴۵.
۹. موسایی، میثم، تبیین مفهوم و موضوع ربا از دیدگاه فقهی و با توجه به روابط اقتصادی معاصر، تهران، مؤسسه تحقیقاتی پولی و بانکی، ۱۳۷۷، ص۴.
۱۰. نوری کرمانی، محمدامیر، موضوعشناسی ربا و جایگاه آن در اقتصاد معاصر، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱، ص۵۹.
۱۱. بقره/سوره۲، آیه۲۷۵.
۱۲. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۱۷-۱۲۴.
۱۳. حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۱۰، ص۱۳۳.
۱۴. یزدی، محمدکاظم، تکملة العروة، ج۱، ص۳.
۱۵. موسایی، میثم، تبیین مفهوم و موضوع ربا از دیدگاه فقهی و با توجه به روابط اقتصادی معاصر، تهران، مؤسسه تحقیقاتی پولی و بانکی، ۱۳۷۷، ص۵.
۱۶. نساء/سوره۴، آیه۱۶۰.
۱۷. نساء/سوره۴، آیه۱۶۱.
۱۸. نساء/سوره۴، آیه۱۶۰.
۱۹. نساء/سوره۴، آیه۱۶۱.
۲۰. موسایی، میثم، تبیین مفهوم و موضوع ربا از دیدگاه فقهی و با توجه به روابط اقتصادی معاصر، تهران، مؤسسه تحقیقاتی پولی و بانکی، ۱۳۷۷، ص۵.
۲۱. حکیمی، محمدرضا با همکاری برادرانش، الحیاة، احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۰، ج۵، ص۶۰۸.
۲۲. بقره/سوره۲، آیه۲۷۶.
۲۳. حسینی، هادی، حکمتهای تحریم ربا، فصلنامه تخصصی اقتصاد اسلامی، تهران، دانش واندیشه معاصر، ۱۳۸۱، ش۵، ص۸۹.
۲۴. حسینی، هادی، حکمتهای تحریم ربا، فصلنامه تخصصی اقتصاد اسلامی، تهران، دانش واندیشه معاصر، ۱۳۸۱، ش۵، ص۸۹.
۲۵. خمینی، روحالله، کتاب البیع(الخمینی)، ج۲، ص۴۰۹.
۲۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۳۸.
۲۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۴۴.
۲۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۴۷.
۲۹. یزدی، محمدکاظم، تکملة العروة، ج۱، ص۲۸.
۳۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۵۵.
۳۱. یزدی، محمدکاظم، تکملة العروة، ج۱، ص۳۲.
۳۲. سبزواری، عبدالاعلی، مهذب الأحکام فی بیان حلال و الحرام، ج۱۷، ص۳۱۶.
۳۳. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۶۲-۳۶۶.
۳۴. سبزواری، عبدالاعلی، مهذب الأحکام فی بیان حلال و الحرام، ج۱۷، ص۳۱۷.
۳۵. اصفهانی، ابوالحسن، وسیلة النجاة، ص۳۶۳.
۳۶. فراهانی فرد، سعید، سیاستهای پولی در بانکداری بدون ربا، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۷۸، ص۱۳۷.
۳۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۳۶-۳۳۸.
۳۸. یزدی، محمدکاظم، تکملة العروة، ج۱، ص۸-۹.
۳۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۴۰-۳۴۴.
۴۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۳۴-۳۳۵.
۴۱. یزدی، محمدکاظم، تکملة العروة، ج۱، ص۵-۶.
۴۲. سبزواری، عبدالاعلی، مهذب الأحکام فی بیان حلال و الحرام، ج۱۷، ص۲۹۹-۳۰۰.
۴۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۹۷.
۴۴. یزدی، محمدکاظم، تکملة العروة، ج۱، ص۱۲.
۴۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۹۸.
۴۶. بخش فرهنگی جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم، ربا، پیشینه تاریخی ربا، ربا در قرآن و سنت، انواع ربا و فرار از ربا، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۱، ص۲۵۵.
۴۷. یزدی، محمدکاظم، تکملة العروة، ج۱، ص۱۲.
۴۸. دادگر، یدالله، نامه مفید، سال دوم، شماره هفتم، پاییز ۱۳۷۵، توجیهات معاصر پیرامون مساله ربا، ص۱۳۸.
۴۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۵، ص۵-۷.
۵۰. یزدی، محمدکاظم، تکملة العروة، ج۱، ص۱۲.
۵۱. خمینی، روحالله، تحریرالوسیله، ج۱، ص۶۵۴.
۵۲. مکارم شیرازی، ناصر، ربا و بانکداری اسلامی، قم، مدرسه امام علی بن ابیطالب، ۱۳۷۶، ص۵۰-۴۹.
۵۳. موسویان، سیدعباس، ربا در قرضهای تولیدی و تجاری، فصلنامه اقتصاد اسلامی، شماره ۱۸، ص۳۶-۴۰.
۵۴. طباطبایی، محمد بن علی، ریاض المسائل، ج۸، ص۳۳۴.
۵۵. طباطبایی، محمد بن علی، المناهل، ص۴.
۵۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۴۰.
۵۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۵، ص۱۱.
۵۸. یزدی، محمدکاظم، تکملة العروة، ج۱، ص۵.
۵۹. یزدی، محمدکاظم، حاشیة المکاسب، ج۲، ص۸۴-۸۵.
۶۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۷۸-۳۸۲.
۶۱. یزدی، محمدکاظم، تکملة العروة، ج۱، ص۴۵-۴۶.
۶۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۸۲-۳۸۳.
۶۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۸۳-۳۸۴.
۶۴. دادگر، یدالله، نامه مفید، سال دوم، شماره هفتم، پاییز ۱۳۷۵، توجیهات معاصر پیرامون مساله ربا، ص۱۳۸.
۶۵. موسویان، سیدعباس، ربا در قرضهای تولیدی و تجاری، فصلنامه اقتصاد اسلامی، شماره ۱۸، ص۱۵۶-۱۹۸.
۶۶. رجایی، سیدکاظم، ماهیت بهره و ربا، دیدگاه مقایسهای، مرداد و شهریور ۱۳۸۴، سال یازدهم، شماره سوم.
۶۷. رجایی، سیدکاظم، ماهیت بهره و کارآیی اقتصادی آن، قم، مؤسسه امام خمینی، ۱۳۸۵، ص۱۰۷-۱۲۰.
۶۸. رجایی، سیدکاظم، ماهیت بهره و کارآیی اقتصادی آن، قم، مؤسسه امام خمینی، ۱۳۸۵، ص۴۶۶-۴۶۸.
۶۹. حلی، حسن بن یوسف، نهایة الاحکام، ج۲،ص۵۵۳.
۷۰. بحرانی، یوسف، حدائق الناضرة، ج۱۹، ص۲۶۹.
۷۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۹۶.
۷۲. خمینی، روحالله، تحریر الوسیله، ج۱، ص۵۳۸-۵۳۹.
- ذريعه در لغت به معناى وسيلهاى است كه با آن به چيزى مىرسند و در اصطلاح، بين فقيهان اهل سنت در تعريف آن اختلاف است، چنان كه بعضى از متاخرين در تعريف آن گفتهاند: ذريعه وسيلهاى است كه با آن به چيزى ممنوع مىرسيم كه داراى مفسده است. قرافى گويد: همان گونه كه سد ذريعه واجب است، فتح آن هم واجب است. نيز ذريعه ممكن است مكروه، مستحب و مباح باشد.
سلام در سخنى نزديك به اين مىگويد: ذرايع هنگامى كه راهى هستند به سوى مقصدى كه خير و موجب قرب به خداست، داراى همان حكمى هستند كه مقصد دارد و هنگامى كه راهى هستند براى رسيدن به مقصدى ممنوع كه داراى مفسدهاى است، همان حكم مقصد را دارند. براى همين مالك عقيده دارد كه فتح ذرايع در حالت اول واجب است؛ چون مصلحت موجود در آن مطلوب شارع است و سدذاريع در حالت دوم واجب است، زيرا پرهيز از مفسده ممنوعه لازم است.
اين تعريفها داراى اشكالاتى است، لذا ابن قيم با استفاده از معناى لغوى ذريعه را چنين تعريف مىكند: الذريعه ما كان وسيله و طريقا، الى الشىء؛ ذريعه، يعنى آنچه وسيله و طريق است براى رسيدن به چيزى.
اين قيم ذريعه را چهار قسم مىداند:
- وسائلى كه براى رسيدن به مفسده به كار مىروند؛ مانند نوشيدن شراب كه وسيلهاى براى رسيدن به مفسده مستى و زنا كه وسيلهاى است براى رسيدن به اختلاف انساب و فساد خانواده. اين قسم جز براى رسيدن به مفاسد به كار نمىرود.
- وسايلى كه براى رسيدن به امور مباح هستند، مگر اين كه فاعل آنها قصد دارد با انجام آنها به مفسدهاى دست يابد؛ مانند كسى كه عقد نكاح را به قصد زنا و بيع را به قصد ربا محقق مىكند.
- وسايلى كه براى رسيدن به امور مباح هستند و فاعل آنها نيز قصد رسيدن به مفسدهاى را ندارد، اما غالبا به مفسده كشيده مىشود و مفسده آن بر مصلحتش رجحان دارد؛ مانند ناسزا گفتن به بتهاى مشركان در برابر چشم آنها كه - نعوذ بالله - باعث ناسزا گفتن آنان به خداوند مىشود و تزيين زن شوهر مرده در زمان عده وفات.
- وسايلى كه براى رسيدن به امور مباح هستند و گاهى نيز به مفسده كشيده مىشوند، ليكن مصلحت آنها بر مفسدهشان رجحان دارد؛ مانند نگريستن به زنى كه قصد خواستگارى او را داريم يا زنى كه عليه او شهادت مىدهيم و با گفتن سخنى حق در برابر سلطان جائر.
عالمان سنى در مورد حكم ذاريع اختلاف كردهاند. ابن قيم و جماعتى بر اين عقيده هستند حكم ذريعه، حكم مقصدى است كه به آن منتهى مىگردد. ابن قيم در اين باره مىگويد: چون براى دستيابى به مقاصد نياز به وسايل و راههايى است كه به آنها برسيم، حكم راهها و وسايل تابع حكم مقاصد است و با آن سنجيده مىشوند. بنابراين وسايل فعلهاى حرام و گناهان به سبب ارتباط و كشيده شدن به مقاصد ممنوع، داراى همان منع و حرمت هستند و مقصود شارعند، ليكن هدف لذاته مقصود است و وسيله به خاطر وسيله بودنش.
ابن قيم همه اقسام ذريعه را كه نقل شد، حرام مىشمرد، مگر قسم چهارم، مالكىها و حنبلىها بر اين امر پاى فشردهاند كه تنها قسم دوم حرام است.
اين بحث در كتابهاى اصول فقه شيعه، در مبحث مقدمه واجب آمده است و علماى متاخر وجود ملازمه بين وجوب ذى المقدمه و وجوب شرعى مقدمه را منكرند. الاصول العامه للفقه المقارن، ص407-410.
- انفال (8) آيههاى 2-4.
- مصادر الحق فى الفقه الاسلامى، ج1، جزء3، ص204 و 205.
- همان، ص206.
- همان، ص217.
- همان، ص219 و 220.
- اصوليون بين مقدمان فعل حرام چنين تفصيل دادهاند: حرام يا فعل مباشرى است؛ به گونهاى كه بعد از آوردن همه مقدمات خارجىاش باز هم نيازمند اراده است، با اين كه فعل توليدى است كه نيازمند اراده نيست.
اگر حرام فعل توليدى باشد، علت به وجود آورندهاش يا بسيط است تو يا مركب. اگر علت مركب باشد، يا اجزاى آن در وجود متلازمند، يا نه. اگر اجزاى علت در وجود متلازم نباشد، جزء آخرى يا بسيط است يا مركب. اين اقساط چهارگانه فعل توليدى است كه اگر فعل مباشرى را هم به حساب آوريم، مجموعا پنج قسم مىشوند و اما حكم هر كدام:
در اقسام چهار گانه توليدى، تنها مقدمهاى حرام است كه بعد از ايجاد آن، قهرا فعل حرام تحقق مىيابد؛ ولى ساير مقدمات حرام نيستند. در نتيجه، حرمت منحصر مىگردد در مقدمه بسيط و مركب متلازم الاجزاء و در مركب غير متلازم الاجزاء تنها جزء آخرى آن اگر بسيط باشد يا مركبى باشد كه داراى اجزاى متلازم است. غير از اين موارد، ساير مقدمات فعل توليدى حرام نيستند.
اما در فعل مباشرى جز اراده در ساير مقدمات، حرمت تحقق نمىيابد؛ زيرا اگر تمام آن مقدمات انجام گيرد، باز هم محل اختلاف است و صاحب كفايه اختيارى بودن آن را نمىپذيرد.
براى مطالعه بيشتر ر.ك: كفايه الاصول باحاشيه مشكينى، تحقيق سامى الخفاجى، ج1، ص617-621.
۱۲ - منبع
فرهنگ فقه مطابق با مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۴، ص۴۸-۵۳.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ربا»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۵/۲۲.