وضعيت اقتصادى جزيره العرب:
تجارت:
زمانى كه جهان مسيحيت تجارت را به عنوان فعاليت اقتصادى غير مولد،
ناپسند مىشمرد و گاه از سوى برخى كشيشان، سود تجارت نيز ربا به حساب
مىآمد، بازرگانى در جزيره العرب شغلى آبرومند بود و تاجر، شخصى شريف
قلمداد مىشد.
با اين كه تجارت، مانند صنعت و كشاورزى نيازمند كار و تلاش و مثل آنها گاه
توام با نيرنگ و ستم بود، لكن عوامل متعددى دست به دست هم داد تا تجارت از
موقعيت ممتازى نزد اعراب برخوردار شود(51).
موقعيت جغرافيايى مكه و نبودن زمينهاى قابل كشت، امكان هر گونه فعاليت
كشاورزى را از بين مىبرد. از اين گذشته، وجود برخى عوامل، تجارت را به
عنوان بهترين راه كسب درآمد مطرح مىساخت. اين عوامل عبارت بودند از:
-
پيش از اسلام، به سبب جنگ هايى كه بين ايران و روم رخ داد، روابط تجارى اين
دو كشور كه عمدتا از طريق دريا بود، كاستى گرفت و اين امر زمينه مناسبى را
به وجود آورد تا مردم جزيره العرب، به ويژه مكيان - كه به دليل كويرى بودن
سرزمين خود، از خطر تسلط دو ابر قدرت زمان در امان بودند - نقش واسطه تجارى
بين دو منطقه مهم اقتصادى را عهده دار شدند. تجار عرب كالاهاى ايرانى را از
بنادر يمن مىخريدند و در شام مىفروختند و كالاهاى رومى را از شام
مىخريدند و در يمن مىفروختند. آنان هر سال دو سفر تجارى داشتند؛
سفر زمستانى به سوى يمن و سفر تابستانى به سوى شام. در قرآن كريم هم به اين
دو سفر اشاره شده است:(52) لايلاف قريش ايلافهم رحله الشتاء و الصيف (53).
-
عامل دومى كه تجارت اهل مكه را رونق مىبخشيد، عزت و احترامى بود كه
آنان به سبب محاورت با كعبه نزد ديگر اقوام عرب داشتند. شكست ابرهه در سال
570 ميلادى بر عظمت قريش و كعبه افزود و به آنان موقعيت ممتاز اجتماعى
بخشيد و باعث شد كاروانهاى بازرگانى قريش، بدون هيچ گونه نگرانى از
حمله و غارت قبايل چادر نشين به امر بازرگانى بپردازند(54). خداوند متعال
با اشاره به اين موهبت، درباره قريش مىفرمايد: فليعبدوا رب هذا البيت
الذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف(55).
-
عامل سوم، وجود مراسم حج بود كه همه ساله در مكه برگزار مىشد و موجب
مىگرديد در اطراف شهر، بازار بزرگى شكل گيرد. اقوام مختلف، در اين
بازار محصولات خود را به فروش مىرساندند و مايحتاج خود را از تجار
قريش مىخريدند.
در موسوم حج، مكه مملو از تاجرانى بود كه از هر ناحيه، به خصوص از ايران و
روم آمده بودند. برخى از اين تجار در مكه ساكن مىشدند و با ثروتمندان
پيمان بازرگانى مىبستند و گاه انبارهايى را براى نگه دارى كالاها و
پولهاى خود، خريدارى يا اجاره مىكردند(56).
تا قرن ششم ميلادى، تجارت مردم مكه بيشتر تجارت داخلى بود و تجارت خارجى در
دست اهل يمن قرار داشت، لكن از اوايل قرن ششم ميلادى و به دنبال اختلافات
مذهبى در يمن بين يهوديان و مسيحيان و نيز كشمكش قدرتهاى سياسى ايران و
روم و حبشه در مورد اين سرزمين، سهم مردم يمن در بازرگانى خارجى كاستى پذيرفت
و مردم مكه تجارت خارجى را به عهده گرفتند(57).
بعد از هجرت مسلمانان به مدينه، يكى از انگيزههاى قريش در شعله ور ساختن
آتش جنگ بر ضد اسلام، حفظ موقعيت تجارى بود. پس از هجرت مسلمانان از مكه و
مصادره اموالشان توسط قريش، مسلمانان به قصد انتقام و دست يابى به غنايم،
كاروانهاى بازرگانى قريش را مورد حمله قرار مىدادند، تا جايى كه
صفوان بن اميه روزى در جمع بزرگان قريش گفت: محمد (صلى الله عليه و آله و
سلم) و يارانش ما را از تجارت باز داشتند؛ نمىدانيم با آنان چه كنيم.
آنها ساحل دريا (مسير تجارى) را رها نمىكنند و با ساحل نشينان پيمان
بستهاند، اكنون نمىدانيم از چه طريقى كاروان خود را عبور دهيم و
اگر تجارت نكنيم و در مكه بمانيم، مجبوريم سرمايه هايمان را مصرف نماييم كه
در اين صورت، امكان زندگى براى ما نيست؛ چون درآمد ما تنها از راه تجارت به
شام حبشه تامين مىگردد(58).
خطر ناامن شدن مسير تجارى هميشه خاطر مردم مكه را مىآزرد؛ چنان كه وقتى
مشركان ابوذر را شكنجه مىدادند، عباس بن عبدالمطلب به آنها گفت: او را
رها كنيد، آيا نمىدانيد او از قبيله غفار است كه در مسير كاروان تجارى
ماست! و با همين استدلال توانست ابوذر را از دست آنان نجات دهد(59).
به عقيده برخى نويسندگان، عوامل اصلى قبول صلح حديبيهاز طرف مشركان نيز مساله
به خطر افتادن تجارت قريش بود(60).
ابوسفيان در اين مورد مىگويد: ما قومى تاجر پيشه بوديم و بين ما و رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) جنگ بود. آنها را محاصره كردند، تا جايى كه
اموال ما از بين رفت.
وقتى صلح حديبيه شكل گرفت، با عدهاى از قريش به سمت شام از مكه خارج
شديم و مقصد كاروان تجارى ما غزه بود(61)
حجم تجارت مردم مكه:
مردم مكه از نقش مهمى در تجارت برخوردار بودند و علاوه بر حضور در بازارهاى
محلى و تشكيل كاروانهاى تجارى داخلى، كاروانهاى بزرگى براى خريد و
فروش كالاهاى سرزمينهاى مختلفى، چون ايران، عراق، شام، روم، و حبشه به
راه مىانداختند. عربها گذشته از تجارت خشكى، در تجارت دريايى بين
عربستان و حبشه نقش مهمى داشتند. آنان مالك كشتىهاى بازرگانى بودند(62)
حضور انبوه بازرگانان عرب در بازارهاى زنگبارنشان دهنده نقش فعال آنان در داد
و ستد منطقه بود(63).
از جمله عوامل مهم توسعه تجارت در مكه، پيمان هايى بود كه پسران عبد مناف، به
ويژه هاشم - جد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) - با سران كشورهاى
اطراف و قبيلههاى سر راه بستند هاشم در سفر كه به شام داشت، با قيصر روم
ملاقات كرد و به وى گفت: اگر به ما، تجار قريش امان نامه دهى، مىتوانيم
كالاهاى مورد نياز شما را ارزان فراهم سازيم. پس از تضمين امنيت تجارت از سوى
قيصر روم، هاشم از سران قبيلههاى مسير حركت كاروان نيز تعهد گرفت كه
آنان به كاروان قريش تعرضى نكنند و در مقابل، متعهد شد كه كاروان تجارى قريش
كالاهاى آنها را هم به شام ببرد و بعد از فروش، اصل سرمايه را همراه سود
به آنان برگرداند.
پسران ديگر عبد مناف نيز شبيه چنين اقدامى را انجام دادند. مطلب بن عبد مناف
با پادشاه يمن، عبد شمس بن عبد مناف پادشاه حبشه و نوفل بن عبد مناف با
پادشاه ايران، پيمان تجارى بستند و از سران قبايل سر راه، تعهد همكارى گرفتند
و به اين ترتيب، كاروان تجارى قريش توانست با اطمينانت خاطر، فعاليتهاى
بازرگانى خود را گسترش دهد(64).
مردم مكه علاوه بر دو كاروان تجارى بزرگ - كه در قرآن هم به آن اشاره شده است
- كاروانهاى ديگرى نيز داشتند كه به اطراف جزيره العرب سفر
مىكردند.
ابوسفيان گاه به تنهايى كاروانى را به عراق را به يمن و حجاز مىآورد.
عبدالله بن جدعان با اهل حيره تجارت مىكرد. عاص بن نوفل وائل بن هاشم با
قبيلههاى اطراف رابطه بازرگانى داشت و مسافر بن ابى عمر و بن اميه با
عراق به تجارت مىپرداخت(65).
بسيارى از مردم مكه در تهيه سرمايه كاروانهاى تجارى شركت مىكردند؛
به اين معنا كه كاروانهاى بزرگ اختصاص به يك نفر يا يك قبيله نداشت،
بلكه بيشتر مردم هر چند با گرفتن وام، سرمايهاى تهيه مىكردند و در
كاروان سهيم مىشدند. در كاروانى كه به سرپرستى ابوسفيان به شام رفته بود
و در جنگ بدر نزديك بود مورد حمله مسلمانان واقع شود، بيشتر مردم مكه سهيم
بودند، هر يك از زنان و مردان قريش كه دست كم يك مثقال طلا داشت، آن را جزو
سرمايه كاروان قرار داده بود.
كاروان 50 هزار دينار سرمايه داشت و بيشتر آن متعلق به خاندان سعيد بن عاص
بود كه اموال شخصى آنان و يا اموالى بود كه از راه مضاربه با سود50 درصد گرد
آورده بودند(66).
كاروان ديگرى از قريش، كه بعد از ناامن شدن مسير قبلى از طريق عراق به شام
مىرفت، معادل 100 هزار درهم كالا داشت كه مسلمانان از حركت آن مطلع شدند
و آن را مورد تهاجم قرار دادند كه در نتيجه، سران كاروان گريختند و اموال آن
را به دست مسلمانان افتاد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پس از كنار
گذاشتتن خمس غنايم - كه 20 هزار درهم بود- بقيه را ميان مردم تقسيم
كردند(67).
بازرگانى در مكه تنها كار مردان نبود و زنان نيز در اين امر مشاركت داشتند.
حضرت خديجه از ثروتمندان قريش و از تجار بزرگ بود. وى افرادى را اجير
مىكرد و يا به صورت قرار داد مضار به خدمت مىگرفت و به بازارهاى
شام، عكاظ، حباشه و بازارهاى ديگر مىفرستاد. گفتهاند كه كاروان
حضرت خديجه به اندازه كاروان قريش كالا حمل مىكرد.
كالاهاى تجارى قريش:
مردم مكه افرادى تاجر پيشه بودند. توجه اصلى آنان به سود تجارى بود، نه به
خود كالا. بر اين اساس، هر كالايى كه خريد و فروش آن سودى داشت، جزو مال
التجاره آنان بود. كاروان تجارى قريش چرم، عطر، پارچه و شمشير را از يمن؛
طلا، قلع، سنگهاى قيمتى، عاج، چوب، سندل، ادويه، پارچه و ظرف
نقرهاى و برنجى را از بازارهاى عمان، بحرين و يمن؛ خرما،
انگور، كشمش و شراب را از طائف؛ خرما و زيور آلات را از مدينه؛ عنبر را از
عمان؛ شكر و شمع را از فارس؛ گندم جو، روغن و شراب را از شام؛ عطر،
بخور، پشم شتر، عاج، پوست، ادويه و برده را از حبشه خريدارى
مىكردند(68).
بازرگانان قريش در مقابل يك دينار سرمايه، يك دينار سود مىبردند. وضع
مالى آنان به قدرى خوب بود كه املاك و باغهايى در طائف داشتند و
تابستانها به آنجا مىرفتند(69).
خريد و فروش مسكوك طلا و نقره و جواهرات و ظروف، بخش عمده مال التجاره قريش
را تشكيل مىداد. آنها طلا و زيور آلات ساخته شده از طلا را از شام
مىخريدند و در حجاز، عراق و آشور مىفروختند و نقره را از اين كشور
مىخريدند و در شام مىفروختند.
مردم ژ شريك تجارى قريش بودند. حيره بازار بزرگى داشت و فعاليت تجارى در اين
شهر بسى گسترده و فعال بود، كه چنان كه مىگفتند: روى زمين شهرى پيدا
نمىكنى كه در آن تاجر حيرهاى نباشد!.
تجار مختلف، از جمله قريش به حيره مىآمدند. مردم حيره در خريد و فروش
پول خيلى مهارت داشتند، به طورى كه به يك حيرهاى كه طبابت مىكرد،
گفتند: اهل حيره و طب! تو بايد پول خريد و فروش كنى!مردم مكه رابطه بازرگانى
خوبى با مردم حيره داشتند و با آنان شركتهاى تجارى تشكيل مىدادند و
در طول سال براى همديگر جنس مىفرستادند و در آخر سال تسويه حساب
مىكردند(70).
در مدينه نيز عدهاى به صرافى مشغول بودند و آن را نوعى تجارت
مىدانستند؛ طلا را با طلا، نقره را با نقره و يا طلا و نقره را با هم
معامله مىنمودند و پولهاى مختلف را به هم تبديل مىكردند و گاه
نيز از غفلت مردم سوء استفاده مىكردند و از خلوص سكهها
مىكاستند(71).
راههاى كسب ثروت:
مردم مكه چون تاجر پيشه بودند، در به كارگيرى اموال و ازدياد ثروت چيره دست
بودند. ثروتمندان عرب به تنهايى و يا به صورت مشاركت، با اهل طايفه خويش و
ساير قبايل، اقدام به تشكيل شركتهاى بازرگانى مىكردند. در اين گونه
شركتها لازم نبود كه همه صاحبان سرمايه، به صورت مستقيم همكارى داشته
باشند. بلكه بر اساس توافق، برخى از آنان و يا كسى كه به عقد اجاره اجير
مىشد و يا به عقد مضاربه در سود شريك شده بود، عهدار خريد و فروش
مىگرديد و بعد از اتمام فعاليت تجارى، سود بر اساس توافق قبلى و يا بر
حسب نسبت سرمايه، تقسيم مىگرديد.
تجار قريش گاه در چند كاروان شركت مىكردند. ابوسفيان كه خود كاروان
بازرگانى داشت با كاروانهاى ديگر شريك مىشد(72). عباس، عموى رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه از ثروتمندان مهم قريش بود، علاوه بر اين
كه در مكه محلى را تهيه كرده بود كه تجار غريب براى خريد و فروش به آنجا
مىآمدند، اموال خود را نيز در اختيار چندين تاجر مىگذاشت تا به
فعاليت بازرگانى بپردازند(73).
ثروتمندان مكه گذشته از بازرگانى، از راههاى ديگر هم براى افزودن بر
دارايى خويش، بهره مىجستند كه به اختصار، آنها را توضيح مىدهيم:
1. مضاربه:
از جمله راههاى ازدياد ثروت، مضاربه بود كه به آن قراضهم مىگفتند.
مضاربه به اين صورت بود كه صاحب مال، سرمايه مورد نياز تاجر را تامين
مىكرد تا وى به تجارت بپردازد و در پايان، پس از كنار گذاشتن سرمايه، در
سود باقى مانده به نسبت مشخصى سهيم باشند.
در زمان جاهليت، خسارت احتمالى - در صورتى كه شرط مىشد - بر عهدهى
تاجر بود. پس از اسلام، خسارت بر عهده صاحب سرمايه قرار گرفت و سود همچنان بر
حسب توافق طرفين تقسيم مىشد(74). پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم) نير قبل از بعثت، با اموال حضرت خديجه بر اساس قرار داد مضاربه تجارت
كرد.
2. ربا:
ربا خوارى در عربستان شايع بود و ثروتمندان عرب با دادن قرضهاى ربوى، بر
اموال خويش مىافزودند. آنان علاوه بر نيازمندان كه جهت تامين مايحتاج
زندگى وام مىگرفتند، به بازرگانى هم كه سرمايه كافى در اختيار نداشتند،
قرض مىدادند. اين افراد به طمع اينكه از راه بازرگانى مىتوانند به
سودى بيشتر از بهره پول دسترسى پيدا كنند، وام مىگرفتند(75).
3. معاملات نسيه:
خريد و فروش نسيه در ميان اعراب رايج بود. بيشتر بازرگانانى كه سرمايه كافى
براى تجارت نداشتند، نسيه خريد مىكردند. برخى از افرادى كه خودشان تجارت
مىكردند و يا در كاروان ديگرى حضور داشتند، بخشى از سرمايه خويش را به
طور نسيه و به قيمت بالاتر، به فردى ديگرى مىفروختند و مشترى اميد داشت
تا سررسيد بيع نسيه، كالاها را به قيمتى بالاتر خواهد فروخت. نظير همين
معادلات نسيه، امروزه بين موسسات عمده فروشى و خرده فروشى رايج است(76).
4. معاملات سلف:
راه ديگر، معامله سلم يا سلف بود. ثروتمندان محصولات كشاورزى و دامى را پيش
از به دست آمدن محصول مىخريدند و از اختلاف قيمت معاملات نقد و سلف سود
مىبردند. اين نوع معاملات در مدينه بيش از جاهاى ديگر رواج داشت. وقتى
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به مدينه آمد، مشاهده فرمود كه باغ
داران، ميوههاى باغهايشان را يك ساله و دو ساله به عقد سلف
مىفروشند. آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) پس از قبول اصل اينگونه
معاملات،
فرمودند: افرادى كه معامله سلف مىكنند، بايد زمان تحول، پيمانه و وزن
كالاى مورد معامله را معين نمايند(77).
ربا در جزيرهالعرب
بعد از جنگهاى داخلى يمن، گروهى از يهوديان يمن به شهرهاى مركزى
عربستان، مانند طائف، مدينه و مكه مهاجرت كردند. نا آرامىهاى فلسطين و
شام نيز باعث كوچ يهوديان شمال به اين شهرها گرديد. يهوديانى كه ثروتمند
بودند، به دادن قرضهاى ربوى اقدام كردند و در معاملات نسيه و سلف وارد
شدند. زرنگى يهوديان در مال اندوزى و سادگى اعراب، كار را به آنجا كشاند كه
در مدت زمان كوتاهى، يهوديان به قطبهاى ثروت شهرهاى مهم جزيره العرب
تبديل شدند و از جهت اقتصادى، بر اعراب تسلط يافتند. مردم مكه نيز كه افرادى
تاجر پيشه بودند، دست كمى از يهوديان نداشتند.
يهوديان، كالا و درهم و دينار به اعراب قرض مىدادند و براى اطمينان از
بازپرداخت، مطالبه رهنمىكردند و اگر وام گيرنده وثيقه معتبرى نداشت،
زنان و فرزندان او را به رهن مىگرفتند. اگر وام گيرنده در موعد مقرر
قادر به پرداخت اصل و فروغ نمىشد، يهوديان زنان و فرزندان وى را به
عنوان برده مىفروختند.
در صحيح بخارى آمده است: محمد بن مسلمه، پيش يكى از ثروتمندان يهود به نام
كعب بن اشراف آمد و تقاضاى طعام براى خود و خويشاوندانش كرد و گفت: ما حاضريم
وثيقه مالى در اختيار بگذاريم.
كعب گفت: آيا زنانتان را رهن مىگذاريد!؟
محمد بن مسلمه پاسخ داد: چطور مىتوانيم اين كار را بكنيم، در حالى كه تو
زيباترين مرد يثربى!
كعب پرسيد: آيا فرزندانتان را رهن مىگذاريد؟
محمد بن مسلمه گفت: معلوم مىشود قصد دارى ما را رسوا كنى! مىخواهى
مردم فرزندان ما را طعنه زنند كه براى اندكى طعام، مدتى در رهن
بودهاند(78)!
ربا خوارى در عربستان اختصاص به يهود نداشت، مسيحيان نيز معاملات ربوى انجام
مىدادند. در پيمان صلحى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پس از
بعثت با مسيحيان نجران امضا كرد، با آنان شرط كرد كه ربا نخورند. آنها به
دليل عادت، رباخوارى را ترك نكردند تا اينكه بعدها عمر بن خطاب آنان را كوچ
داد(79).
يهوديان و مسيحيان، مروجان اصلى رباخوارى در عربستان بودند. كم كم اعراب اين
طريقه ناپسند را از آنان آموختند و رباخوارى بيشتر شهرهاى جزيره العرب؛ مثل
مكه، مدينه، طائف، خيبر و وادى القرى را در برگرفت. ربا نزد اعراب تا آنجا
گسترش يافت كه هيچ كاروان بزرگى راه نمىافتاد، مگر اينكه بخشى از سرمايه
آن از طريق وام ربوى فراهم آمده بود.
كسب درآمد از طريق ربا چنان بين اعراب رواج يافته بود كه مدتى اسلام ربا را
تحريم كرد، آنان شگفت زده مىگفتند: انما البيع الربا؛ خريد و فروش و ربا
مانند هم هستند! آنها معتقد بودند كه نمىتوان ربا را از دايره
فعاليتهاى اقتصادى كنار گذاشت؛ چون ربااجرت سرمايهاى است كه در
اختيار تاجر گذاشه مىشود(80).
البته بايد توجه داشت كه رباخوارى نيز همگان كارى ناپسند نبود و افراد صاحب
فكر و انديشه، على رغم اين كه گاهى خودشان معامله ربوى انجام مىدادند،
آن را عملى ناپسند مىشمردند؛ طورى كه وقتى ديوارهاى كعبه فروريخت و قريش
در صدد تعمير آن برآمدند، تنها از افرادى كمك مىگرفتند كه مال آنها
آلوده به ربا نبود؛ زيرا آنان معتقد بودند كه نبايد در بناى كعبه حرام مصرف
شود. اين كثير از محمد بن اسحاق و او با چند واسطه از اباوهب بن عايد، نقل
مىكند كه گفت: اى قبيله قريش! در تعمير بناى كعبه تنها از اموال حلال و
طيب استفاده كنيد و آنچه به كار مىبريد، از اموالى نباشد كه مهريه به
زور گرفته شده، سود معاملات ربا و مال غصبى در آن وجود دارد(81).
مركز ربا خوارى در جزيرة
العرب
1. مكه:
در مكه، ثروتمندان قريش براى ازدياد ثروت، مردم عادى براى تهيه مايحتاج زندگى
و تجار براى تامين سرمايه تجارى از ربا استفاده مىكردند. هنگامى كه
اسلام آن را تحريم كرد، همه غافلگير شدند و به نحوى مىخواستند با آن
مقابله كنند(82). در متون تاريخى به نام برخى از اصحاب برمى خوريم كه پيش از
اسلام، معاملات ربوى انجام مىدادند كه به بعضى از آن اشاره مىكنيم:
عباس بن عبدالمطلب و خالد بن وليد در ايام جاهليت شريك تجارى بودند. آنان به
مردم مكه و به بنى عمرو بن عمير از قبيله ثقيف كه در طائف ساكن بودند، وام
ربوى مىدادند. آن هنگام ظهور اسلام، اموال زيادى در دست مردم داشتند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) امر كرد تنها اصل مال خود را بگيرد(83).
عثمان بن عفان، (خليفه سوم) و عباس بن عبدالمطلب از بازرگانان معروف خرما
بودند و از كشاورزان به صورت بيع سلف، خرما مىخريدند. موقع تحويل كه فرا
مىرسيد، فروشنده پيشنهاد مىكرد نيمى از دينرا بپردازيم و نيم ديگر
را سال بعد تحويل دهد و در عرض، مقدار آن را دو برابر كند و آنان قبول
مىكردند. اين ماجرا را به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
گزارش دادند و آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) آنان را از اين كار منع
كرد و دستور داد كه تنها اصل مال خود را بگيرند.
روش مردم مكه در مورد قرضهاى ربوى چنين بود كه اگر بدهكار توان پرداخت
بدهى را نداشت، با تمديد مدت بر اصل و فروغ بدهى مىافزودند(84).
2. طائف:
شهر طائف با اين كه در جنوب شرقى مكه واقع شده بود، از آب و هواى مناسب براى
كشاورزى برخوردار بود. بازرگانان طائف محصولات اين شهر را كه بيشتر خرما،
كشمش، شراب، گندم و چوب بود، به مكه صادر مىكردند و محصولات يمن و شام
را از مكه وارد مىكردند. بيشتر اين معاملات، ربوى بود بعد از آنكه
يهوديان اخراج شده از يمن كه حرفه اصلى آنها دادن وام ربوى بود، به طائف
آمدند رباخوارى رونق بيشتر يافت. تجار طائف با گرفتن قرض از آنان، سرمايه
مورد نيازشان را تامين مىكردند.
قبيله ثقيف كه در طائف و اطراف آن ساكن بودند، بيشتر از ديگران، معاملات ربوى
انجام مىدادند. ثقيفيان از عباس بن عبدالمطلب و خالد بن وليد قرض ربوى
مىگرفتند و به بنى مغيره بن عبدالله بن عمير مخزوم قرض ربوى
مىدادند.
هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر ثقيف پيروز شد و
فرستادگان آنها براى مسلمانان شدن پيش آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم)
آمدند، سخنگوى آنان از پيامبر پرسيد: نظر شما در مورد ربا چيست؟
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ربا حرام است.
او گفت: همه اموال ما از رياست!
پيامبر فرمود: شما مىتوانيد اصل سرمايههاى خود را بگيريد (85).
3. مدينه:
مدينه از آب و هواى مناسبى براى كشاورزى برخوردار بود. مردم مدينه پيش از
اسلام، بيشتر به كشاورزى، باغدارى و دام پرورى مشغول بودند. به همين دليل،
يهوديان مهاجر شهر و روستاهاى اطراف مدينه را بر ديگر شهرهاى حجاز ترجيح
دادند و در آنجا سكونت گزيدند. در مدتى كوتاه، مراكز ثروت و تجارت يثرب به
دست يهوديان افتاد. آنان طعام و درهم و دينار به اهل مدينه قرض مىدادند
و در مقابل، رباى فاحش (زياد) مىستاندند. گفتهاند: شخصى از يك
يهودى 80 دينار قرض كرد و براى مدت يك سال، 40 دينار ربا داد(86). ساكنان
يثرب، اعم از يهوديان و اعراب، ثروت زيادى از طريق ربا گردآورده بودند. احيحه
بن الجلاح، يكى از سران قبيله اوس، از خاندان خود نيز ربا مىستاند و
نزديك بود همه اموال آنان را به چنگ آورد. هميشه افراد زيادى به وى بدهكار
بودند(87).
حقیقت ربای جاهلی
از اوايل قرن حاضر، برخى از نويسندگان مسلمان اين بحث را مطرح كردهاند
كه اسلام رباى جاهلى را تحريم كرده است، نه رباى كم را. موضوع رباى جاهلى
قرضهاى ربوى كم بهره را كه اكنون رايج است، در برنمى گيرد؛ زيرا رباى
جاهلى؛ رباى فاحش (زياد) بود كه مبلغ بدهى پس از گذشت مدتى، چند برابر اصل
مىگرديد.
بنابراين، گرفتن رباى كم اشكالى ندارد.
نيز گفتهاند: رباى جاهلى تنها در قالب تمديد مهلت دين بود، پس شامل چند
درصد نرخ بهرهاى را كه امروز از آغاز در عقد قرض شرط مىشود،
نمىگردد. آنان براى اثبات سخن خويش، به جست و جو در كتابهاى تفسيرى
و تاريخى پرداختند و به سبب سطحى بودن تحقيق و عدم مراجعه به همه منابع، بر
اين گمان خود پايدار ماندند.
به علت اهميت اين بحث، كوشيدهايم با استفاده از متون تاريخى، حديثى و
تفسيرى، حقيقت رباى جاهلى را تبيين نماييم و جهت پرهيز از تكرار، شواهد موجود
را دسته بندى نماييم و به نقل يك يا دو نمونه از هر دسته بسنده كنيم. در اين
تحقيق، تنها از متون تاريخى و تفسيرى كه بيشتر در پى خبر دادن از كيفيت رباى
جاهلى هستند، بهره مىبريم و از نقل سخنان متاخران كه بيشتر شكل استنباطى
دارد، پرهيز مىكنيم.
ترديدى در حرمت رباى جاهلى نيست. بسيارى از مفسران بر اين باورند كه آيه يا
ايها الذين آمنوا لاتاكلوا الربوا اضعافا مضاعفه (88) ناظر به رباى
جاهلى است و خداوند با نازل كردن اين آيه، رباى مرسوم در زمان جاهليت را منع
كرده است.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در خطبه معروف عرفه، در حجه الوداع
فرمود: ... الا ان ربا من ربا الجاهليه موضوع، لكم روس اموالكم لاتظلمون و
لاتظلمون (89). آگاه باشيد كه ديگر پرداخت رباى جاهلى لازم نيست و شما حق
داريد تنها اصل سرمايهتان را پس بگيريد. نه ظلم كنيد و نه مورد ستم قرار
بگيريد. مطابق اين حديث شريف نيز گرفتن رباى جاهلى ممنوع است.
آنچه از منابع اسلامى به دست مىآيد، اين است كه رباى جاهلى تنها به صورت
رباى فاحش و با قيد اضعافا مضاعفه و يا فقط براى تمديد مهلت دين نبوده، بلكه
در قالب همه فروض زير تحقيق مىيافته است:
1. رباى رايج بين يهوديان:
قرآن از گرفتن ربا به عنوان يكى از نافرمانى يهود نام مىبرد: فبظلم من
الذين هادوا حرمنا عليهم طيبات احلت لهم... و اخذهم الربوا و قد نهوا(90)
عنه.
در صورت نبودن قرينه، الف و لام در كلمه الربواحمل بر الف و لام عهد
مىشود. بنابراين، مراد از الربوادر اين آيه، همان رباى معهود است كه بر
يهود تحريم شده بود و در جاهليت، بين اعراب رواج داشت؛ و گرنه نياز به
قرينهاى بود كه مخاطبان آيه را با رباى رايج در بين يهود آشنا سازد.
ربايى كه از زمان گذشته تا امروز، بين يهوديان رايج بوده، ستاندن بهره در
ازاى دادن وام است. عامل اصلى ترويج ربا در جزيرة العرب و مهاجران يهود بودند
كه از فلسطين و يمن به آنجا آمده بودند. بنابراين، رباى جاهلى رباى رايج در
ميان يهوديان بود.
2. رباى رايج بين مسيحيان:
وقتى مسيحيان نجران با پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) پيمان صلح
امضا كردند، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شرايطى را تعيين كرد كه از
جمله آنها، اين بود: ان لاياكلوا الربا فمن فعل ذلك فقد برئت ذمه الله و ذمه
رسوله(91) بايد مسيحيان ربا نخوردند و هر كس مرتكب رباخوارى شود، از
پيمان خدا و رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم) خارج شده است.
مسيحيان به سبب عادت به رباخوارى نتوانستند به اين پيمان وفادار بمانند و
بعدها عمر (خليفه دوم) آنان را كوچاند.(92)
پيداست كه رباى رايج بين مسيحيان همان رباى جاهلى بود كه در اسلام حرام
مىشمرد و گرنه دليلى نداشت كه پيامبر اكرم با آنان شرط كند كه ربا
نخورند و عمر به سبب عمل نكردن به شرط آنان را كوچ دهد.
از متون تاريخى چنين به دست مىآيد كه رباى رايج بين مسيحيان در تورات و
انجيل حرام شده بود همه انواع قرض با بهره را شامل مىشده است.
3. رباى مشروط در قرض:
ابوبكر جصاص (متوفاى سال 370 ق.) در تبيين رباى جاهلى مىگويد: ربايى كه
عرب مىشناخت و مىگرفت عبارت بود از: قرض دادن درهم و دينار تا مدت
زمانى مشخص در مقابل مبلغى بيشتر كه دو طرف بر آن راضى باشند اين عمل
بين آنان متعارف بود(93)
كياهراسى (متوفاى سال 504 ق) مىگويد خداوند متعال ربا را حرام كرد و يكى
از انواع ربا آن است كه در جاهليت مرسوم بدين گونه كه درهم و دينار در مقابل
مبلغى زياتر قرض مىدادند(94).
جصاص، در جايى ديگر گويد: رباى جاهلى، قرض مدت دارى بود كه در آن شرط شده بود
كه وام گيرنده بيشتر بپردازد. اين زيادى، در مقابل مدت بود، تا اينكه خداوند
آن را باطل كرد(95).
4. رباى ماهيانه مشروط:
فخر رازى (متوفاى سال 606 ق.) مىگويد: ربايى كه در جاهليت معروف بود،
رباى نسيه بود؛ به اين صورت كه مالى را به ديگرى قرض مىدادند و بنا
مىگذاشتند كه سر ماه مقدار معينى را دريافت كنند و اصل مال تا مدت مشخصى
در نزد بدهكار باقى بماند. وقتى مهلت فرا مىرسيد، طلبكار اصل مال را
مىطلبيد و اگر بدهكار نمىتوانست آن را بپردازد، بر اصل قرض
مىافزود و در مقابل، به او مهلت بيشترى مىداد و اين همان ربايى بود
كه در جاهليت با آن معامله مىكردند(96).
اين حجر هيثمى (متوفا:974ق.) مىگويد: رباى نسيه، رباى مشهور در ايام
جاهليت بود؛ بدين صورت كه يكى مالش را براى مدتى به ديگرى مىداد، و با
او شرط مىكرد كه سر ماه مقدار معينى بپردازد و اصل بدهى به حال خود باقى
بماند.
وقتى مدت پايان مىيافت، اصل مال را طلب مىكرد و اگر بدهكار توانايى
پرداخت نداشت، مهلت بيشترى مىداد و اصل قرض را اضافه مىكرد. اين
ربا را با اين كه رباى فضل هم بر آن صدق مىكرد، رباى نسيه مىگفتند؛
زيرا نسيه بودن، يعنى زيادتر گرفتن در مقابل مهلت بيشتر، مقصود بالذات بود.
همين نوع ربا امروز بين مردم رايج است(97).
5. ربا در بيع نسيه:
قتاده مىگويد رباى جاهلى به اين صورت بود كه فردى جنسى را به صورت نسيه
به ديگرى مىفروخت و وقتى مهلت فرا مىرسيد و مشترى قادر به پرداخت
نبود، بر مبلغ آن مىافزود و فروشنده نيز به وى فرصت مىداد(98).
6. ربا در بيع سلف:
عطاء و عكرمه مىگويد: آيه يا ايها الذين آمنوا اتقوالله و ذروا مابقى من
الربا در مورد عثمان بن عفان و عباس بن عبدالمطلب نازل شد كه به صورت سلف،
خرما مىخريدند و چون هنگام برداشت محصول فرا مىرسيد، صاحب خرما به
آن دو مىگفت: اگر شما تمام حقتان را بگيريد، چيزى براى من و
خانوادهام باقى نمىماند. آيا مىخواهيد نصف طلب خود را بگيريد
و نصف ديگر را به تاخير بيندازيد تا من در مقابل، طلب شما را دو برابر كنم؟
آنان قبول مىكردند و چون مهلت فرا مىرسيد، از او دو برابر طلب
مىكردند. وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آگاه شد، آنها را
از اين عمل نهى كرد و خداوند اين آيه را نازل مرد. آن دو پذيرفتند و تنها اصل
مال خود را پس گرفتند(99).
7. گرفتن سن بالاتر در حيوان:
زيد بن اسلم مدنى (متوفاى سال 136ق.) مىگويد: ربا در جاهليت به وسيله
افزودن در سن شتر بود؛ وقتى مردى طلبى داشت و مهلت فرا مىرسيد، پيش
بدهكار مىرفت و مىگفت: بدهىات را مىپردازى، يا سن آن را
زياد مىكنى؟ بدهكار اگر شترى داشت، به او مىداد و گرنه مهلت دوباره
مىخواست و در سن شتر مىافزود؛ مثلا اگر شتر بنت مخاض (شترى كه وارد
سال دوم شده است) بدهكار بود. تبديل به بنت لبون (شترى كه وارد سال سوم شده
است) مىكرد و اگر بدهى خود را همچنان نمىپرداخت، تبديل به حقه
(شترى كه وارد سال چهارم شده است) و در سال بعد، تبديل به جذعه (شترى كه چهار
سال تمام سن دارد) مىكرد و حساب چنين بود(100).
از اين سخن و مانند آن، استفاده مىشود كه شتر و چه بسا حيوانات ديگر به
صورت مدت دار قرض داده مىشدند و هنگام پرداخت، حيوانى را كه يك سال بزرگ
بود، تحويل مىدادند.
8. ربا در برابر تمديد مهلت:
بيضاوى در تفسير خود، رباى جاهلى را چنين توضيح مىدهد: مالى را تا مدتى
قرض مىدادند، سپس هنگام سررسيد، پرداخت قرض، بر مقدار آن
مىافزودند؛ به طورى كه با مال اندك، دارايى بدهكار را تصاحب
مىكردند(101).
ابن جرير طبرى (224-310ق.) در تفسير آيه شريفه يا ايها الذين آمنوا لاتاكلوا
الربوا اضعافا مضاعفه، مىگويد: منظور خداوند از اين آيه اين است: اى
كسانى كه به خدا و پيامبر ايمان آوردهايد! بعد از هدايت يافتن به اسلام،
آن ربايى را كه در جاهليت مىخورديد. نخوريد! طبرى مىگويد: رباى
جاهلى چنين بود كه طلبكار وقتى مهلت فرا مىرسيد، مال خود را
مىطلبيد و بدهكار مىگفت: مرا فرصت ده تا در طلب تو بيفزايم و او هم
مىپذيرفت(102).
همچنين سخن را زيد بن اسلم(103)، مجاهد(104)، سعيد بن جبير(105)،
عطا(106)، احمد بن حنبل(107)، قرطبى(108)، عينى(109)، ابن
رشد(110)، ابن كثير(111)، و سمعانى(112) نقل كردهاند.
9. دو برابر كردن مبلغ دين براى تمديد مدت:
زيد بن اسلم در توضيح رباى جاهلى مىگويد: وقتى كسىطلبى داشت و موعد
آن فرا مىرسيد، پيش بدهكار مىرفت و اگر وى توانايى پرداخت نداشت،
با توافق يكديگر مبلغ قرض را دو برابر مىكردند و مهلت تا سال ديگر تمديد
مىشد و سال بعد همين طور عمل مىشد. براى مثال، اگر فردى 100 درهم
بدهكار بود و نمىتوانست آن را بپردازد، تا سال بعد مهلت مىگرفت؛ به
شرط اينكه 200 درهم بپردازد و اگر سال بعد هم نمىتوانست، باز يك سال
ديگر به او فرصت مىدادند؛ به شرط اينكه 400 درهم بپردازد و بدين ترتيب
هر سال يا وام خود را مىپرداخت و يا مقدار آن دو برابر مىشد(113).
10. ربا در قرض مصرفى:
نيازمندان عرب در مواقع اضطرارى قرض مىكردند و آنچه قرض گرفته مىشد
معمولا طعام بود؛ مثل گندم، جو و خرما. وام دهندگان با آنان شرط مىكردند
موقع پرداخت زيادتر بپردازند.
تجارى كه قصد داشتند ثروتشان را زياد كنند، درهم و دينار وام مىگرفتند.
بخارى نقل مىكند كه اهل مدينه با پرداخت رباى زياد، از يهوديان مال و
طعام قرض مىكردند؛ چنان كه يك انصارى كه 80 دينار از فردى وام گرفته
بود، براى مدت يكسال، 50 درصد ربا پرداخت(114).
11. ربا در قرضهاى توليدى و تجارى:
گرفتن وام به منظور به كارگيرى آن در امور توليدى و بازرگانى بين اعراب جاهلى
مرسوم بود. طبرى نقل مىكند: در ايام جاهليت، صاحبان ثروت به افراد قرض
مىدادند، تا قرض كنندگان بتوانند ثروت خود را فزونى بخشند و اين از طريق
به كارگيرى اموال قرض شده بود. همين گفته از ابراهيم نخعى نيز نقل شده
است(115). در مباحث قبل هم آمده بود كه برخى از مردم مكه براى شركت در
كاروان تجارى قريش، قرض مىكردند. روشن است كه صاحبان ثروت حاضر
نمىشدند به صورت قرض الحسنه به آنان وام دهند. نيز در مساله اسلام آوردن
ثقيف، گفتيم كه بنى ثقيف وقتى خبردار شدند كه ربا در اسلام حرام است، به
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض كردند: همه اموال ما از رباست! از
جمله شرطهايى كه بنى ثقيف در حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مطرح
كردند، اين بود كه هر چه ديگران به عنوان ربا از آنان طلب دارند، لغو گردد،
اما هر چه آنان از ديگران طلب دارند، بگيرند! رسول خدا (صلى الله عليه و آله
و سلم) شرايط آن را نپذيرفت(116).
همه اين نشانه اين است كه بنى ثقيف شبيه بانكهاى امروزى، از يك سو، قرض
با بهره مىگرفتند و از سوى ديگر، قرض با بهره مىدادند.
علاوه بر اين، در بحث ربا در سنت و رواياتى از ائمه اطهار (عليه السلام) نقل
خواهيم كرد كه در آنها از قرض ربوى درهم و دينار به منظور به كارگيرى در امور
توليدى و تجارى، سوال شده است و ائمه (عليه السلام) آن را ناروا
دانستهاند كه نشان مىدهد اعراب با قرض ربوى در امور توليدى و
بازرگانى داشتهاند.
نتيجه
از جمع بندى مطالب فوق، مىتوان نتيجه گرفت كه رباى جاهلى مرسوم در جزيره
العرب، اختلافى با رباى رايج در جوامع ديگر نداشت و به طور كلى، در دو مورد
گرفته مىشد:
- قرض؛
- تمديد مهلت دين.
ربا در قرض به اين صورت بود كه مالى را تا مدت معينى قرض مىدادند و در
مقابل، شرط مىكردند كه بدهكار مقدارى زيادتر بپردازد و آن مقدار زيادى
كه بنابر رضايت دو طرف بود، طبق قرار داد به صورت ماهيانه و با يك دفعه
پرداخت مىشد.
ربا به خاطر تمديد مهلت چنين بود كه وقتى شخصى به دليلى، مانند خريد نسيه،
فروش سلف، قرض و يا علت ديگرى، به كسى بدهكار بود و در مهلت تعيين شده
توانايى پرداخت بدهى را نداشت، در برابر تمديد زمان پرداخت بدهى، اصل بدهى
زياد مىشد.
منبع
فصل دوم کتاب ربا (پیشینه تاریخی ربا، ربا در قرآن و سنت، انواع ربا و فرار
از ربا)، بخش فرهنگی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم