ربا در جوامع گذشته
ربا در سومر:
آيين وام گرفتن در نزد سومريان معمول بود. آنان كالا يا زر و سيم را قرض
مىگرفتند و در برابر آن، سودى سالانه از همان جنس، بين 15 درصد تا 33
درصد به وام دهنده مىدادند. مىتوان چنين حدس زد كه كسب و كار
سومريان در آن زمان وضعى آميخته بانگرانى و عدم ثبات داشته است. سومريان
اولين قومى هستند كه عقود تجارى، نظام وام دهى و به كارگيرى طلا و نقره به
عنوان معيار قيمت، از آنها باقى مانده است.
ربا در مصر:
در مصر باستان، استفاده از سكه در معاملات رايج نبود و همه چيز حتى ماليات و
حقوق كارمندان بزرگ به صورت جنسى پرداخت مىشد.
پس از كشورگشايى تموتموس سوم، فلزات گرانبهاى فراوانى وارد مصر شد. بازرگانان
رفته رفته بهاى آنچه را معامله مىكردند، با حلقهها و شمشهاى
طلا مىپرداختند. آنان در هر معاملهاى، طلا را وزن مىكردند،
هنوز سكه تضمين شده وجود نداشت. اعتبار بازرگانى وجود داشت. بيشتر اوقات
حواله يا سند جانشين مبادله جنس به جنس مىشد.
بوخوريس، يكى از ملوك الطوائف پيش از ميلاد، قانونى را صادر كرد مبنى بر اين
كه مجموع ربا نبايد از اصل و مال بيشتر شود. آنچه بوخوريس در 3000سال پيش وضع
نمود، همانند چيزى است كه در قرن بيستم ميلادى، قانون مدنى مصر (ماده 232) به
آن تصريح مىكند كه در هر حال، نبايد مجموع بهره از اصل مال بيشتر شود.
سولون، فيلسوف قديم مصرى نيز به عنوان يكى از اصطلاحات ضرورى، بر لزوم الغاى
بهره تاكيد كرده است.
ربا در بابل و آشور:
بابليان پول را مىشناختند و سكه نمىزند؛ ولى حتى پيش از حمورابى هم
در معاملات پاياپاى خود، علاوه بر جو و گندم، از شمشهاى سيم و زر به
عنوان ملاك ارزيابى و واسطه مبادله استفاده مىكردند. آنان كالا و فلزات
گرانبها را رهن مىگرفتند و بهره تنزيل بسيار زياد بود.
دولت نرخ بهره را سالانه 20 درصد براى وام فلزى و 33 درصد درصد براى وام جنسى
مقرر داشته بود؛ اما بازرگانان از اين حد هم تجاوز مىكردند و با استخدام
منشيان زبر دست، قانون را زير پا مىگذاشتند. صراف خانه و بانكى در كار
نبود، ولى برخى از خاندانهاى ثروتمند، نسل اندر نسل به وام دادن سيم و
زر مىپرداختند. كسانى كه سرمايهاى در نزد چنين اشخاصى به امانت
مىگذاشتند، مىتوانستند تعهدات خود را با نوشتن حوالههاى كتبى
انجام دهند. كاهنان نيز به مردم قرض مىدادند، كه بيشتر براى كارهاى
كشاورزى بود.
قانون در پارهاى از اوقات به سود شخص وام گيرنده بود؛ مثلا اگر كشاورزى
وام مىگرفت و سيل يا خشك سالى محصول او را از بين مىبرد، از
بازپرداخت وام در آن سال معاف بود. با وجود اين، قانون در بيشتر اوقات به نفع
مالك بود.
در قانون بابلى، اين اصل مسلم وجود داشت كه هيچ كس حق ندارد پول را قرض كند؛
مگر آن كه خود را كاملا مسوول بازگرداندن آن به صاحبش بداند. به همين سبب،
وام دهنده مىتوانست در صورت عدم پرداخت وام، بنده يا پسر بدهكار را به
مدت 3 سال نزد خود نگاه دارد.
زندگى اقتصادى مردم آشور تفاوت چندانى با مردم بابل نداشت؛ زيرا ساكنان اين
دو ناحيه، در واقع ساكنان شمال و جنوب فرهنگ و تمدن واحدى بودند. سرب، مس،
نقره و طلا در آشور به عنوان پول و وسيله مبادله به كار مىرفت.
بانكهاى خصوصى در آشور به بازرگانان و صاحبان صنايع، وام مىدادند و
در مقابل، سودى معادل 25 درصد مىگرفتند.
ربا در ايران باستان:
در ايران، بازرگانى بيشتر در دست افراد غير ايرانى، مانند بابليان و فنيقيان
و يهوديان بود؛ زيرا ايرانيان تجارت را كار پستى مىشمردند و بازار را
كانون دروغ و فريب مىدانستند.
مزد، وام و سود سرمايه را پيش از آن كه سكه پول از لوديا به ايران بيايد، با
كالا مىپرداختند. داريوش سكه دريكرا با سيم و زر ضرب كرد و نقش خود را
بر آن نگاشت. نسبت در يكنقره دريكطلا 35/13-1 بود و اين، آغاز پيدا شدن نسبت
بين دو پول طلا و نقره است. لفظ دريكاز زريكمشتق شده و به معناى زرين است.
ربا خوارى در ميان ايرانيان رايج نبود، ولى بازپرداخت وام را امر واجب و
مقدسى مىشمردند(7).
ربا در هند و چين:
بانك در هند قديم وجود نداشت و مردم پولهاى اندوخته را در خانه يا زير
زمين پنهان مىكردند و يا نزد دوستى به امانت مىگذاشتند؛ ولى در
روزگار بودا، سيستم اعتبار به وجود آمد و بازرگانان با دادن اوراق اعتبار،
امر داد و ستد را آسانتر كردند.
نرخ بهره وام در هند 18 درصد بود(8)مگاستنس مىگويد: هنديان نه پول خود
را به تنزيل مىدادند و نه مىدانستند چطور بايد قرض كرد. اگر يك
هندى خطايى مرتكب مىشد يا در معرض خطايى قرار مىگرفت، خلاف رسم
معمول اتفاق افتاده بود، لذا هنديان نه قرار دادى مىبستند و نه احتياجى
به ضمانت داشتند. هنگامى كه كسى نمىتوانست پس اندازهاى خود را در كارهاى
مهم اقتصادى به كار اندازد، ترجيح مىداد آن را پنهان كند و يا به عنوان
بهترين ثروت اندوختنى، جواهر بخرد.
با وجود مخالفت بر همنها، رسم وام دادن آهسته آهسته رواج يافت. نرخ
تنزيل به تناسب فرقه وام گيرنده از 12درصد تا 60درصد تغيير مىكرد، ولى
معمولا حدود 20 درصد بود.
براى تصفيه بدهىها، اعلان ورشكستگى جايز نبود و اگر وام گيرنده تهى دست
مىمرد، فرزندان او تا 6 نسل، مسوول تعهدات او بودند(9).
در چين قديم، دادن اعتبارات مالى و رواج مسكوكات كه از دوران قديم مرسوم بود،
كار داد و ستد را آسان مىكرد. بازرگانان چينى با بهرههاى هنگفتى كه
در حدود 36 درصد بود، به يك ديگر وام يا اعتبار مىدادند. ربا خواران تن
به خطرهاى بسيارى مىدادند و به ميزان خطرى كه با آن روبرو بودند، از وام
گيرنده ربا مىطلبيدند. آنان جز در وقت وام دادن، مورد اعتناى مردم
نبودند. يك مثل قديمى چينى مىگويد:
دزدان بزرگ، صرافى مىكنند(10).
ربا در يونان:
بيشتر فلاسفه يونان قديم، ربا را امرى ناپسند مىشمردند. افلاطون
(247-428ق.م.) ربا را تحريم نمود و در كتاب قانون نوشت: براى كسى جايز نيست
كه به برادرش قرض ربوى بدهداو جايز دانست كه بدهكار در صورت احتياج بدهى خود
را نپردازد(11).
افلاطون عقيده داشت كه پول و فضيلت، دو كفه يك ترازو هستند و ممكن نيست كه يك
طرف ترازو بالا رود بدون آنكه طرف ديگر پايين بيايد. وى دلبستگى به پول و
ثروت را تقبيح و رباخوارى را محكوم مىنمود و به مردم توصيه مىكرد
كه به جاى طلا و نقره، براى فرزندان خود فضيلت و تقوا به ارث بگذاريد.
ارسطو (382-322ق.م.) شاگرد افلاطون، از اقتصاد طبيعى طرفدارى و از اقتصاد
پولى انتقاد مىكرد. او توليد را كار اقتصادى طبيعى مىدانست، ولى
تجارت را كار اقتصادى پولى و مذموم مىشمرد.
ارسطو مخالف سرسخت رباخوارى است. از نظر او، پول يك وسيله مبادله مىباشد
كه وجود آن به منظور تسهيل مبادلات در جامعه است و به خودى خود، مولد نيست و
سودى كه در ازاى آن گرفته مىشود، خلاف طبيعت است؛ زيرا پول به طور طبيعى
مولد نيست، بلكه عقيم است(12).
ويل دورانت درباره رباخوارى در ميان يونانيان، مىگويد:
در آتن، پول كاغذى، قرضه دولتى، شركت سهامى و بورس سهام و صرافى وجود ندارد،
ولى بانكدارى معمول است و بانكها براى تثبيت وضع خود تلاش مىكنند؛
زيرا كسانى كه احتياج به وام ندارند. ربا خوارى را جرم مىدانند و
فيلسوفان نيز با آنان هم آواز هستند. مردم عادى آتن در قرن پنجم،
مالاندوزند و اگر پولى پسانداز كنند، بيشتر آن را نزد خود پنهان
مىسازند و به بانكها نمىسپارند. برخى از مردم نيز پول خود را
در ازاى و ثيقه، از قرار سود 16 درصد تا18 درصد قرض مىدهند و گروهى ديگر
بدون بهره، به دوستان خود وام مىدهند و عدهاى نيز هستند كه نقدينه
خويش را در معابد به وديعه مىگذارند.
معابد به جاى بانك، به مردم و دولت در مقابل بهرهاى نه چندان زياد، وام
مىدهند.
معبد آپولو در دلفى، تا ميزان بانك بينالمللى سراسر يونان است.
دولتها از افراد وام نمىگيرند، بلكه در مواردى خاص، دولتى به دولت
ديگر وام مىدهد. در قرن پنجم رفته رفته صرافان در پشت ميزهاى خود بنا
مىگذارند پولهايى را كه از اشخاص به وديعه گرفتهاند، بر حسب
مورد، با سود 12 درصد الى 30 درصد به تاجران قرض دهند. بدين ترتيب صرافان آتن
بانكدار مىشوند، گرچه نامشان تا پايان تاريخ يونان قديم به همان شكل
اوليه، يعنى صاحب ميز (trapezite)(13) باقى مىماند.
در يونان قديم، قرض ربوى تنها براى اهداف مصرفى و برآوردن حاجات و مخارج
روزانه نبود، بلكه براى رونق تجارتى كه در حال رشد بود نيز به كار
مىرفت.
فقط مردم نبودند كه مبتلا به قرض ربوى بودند، بلكه دولت نيز براى برآوردن
نياز فورى خود در زمان جنگ به آن پناه مىبرد. بايد اعتراف كرد كه مذهب
موجود با فورى خود در زمان جنگ به آن پناه مىبرد. بايد اعتراف كرد كه
مذهب موجود با سكوت و يا موضعگيرىهايش، تا حد زيادى در تشويق مردم
به رباخوارى سهيم بوده است؛ زيرا اگر مذاهب از قرض ربوى جلوگيرى
مىنمودند، اين نوع قرض رواج كمترى مىيافت.
يونانيان بين دو نوع قرض ربوى فرق گذاشته بودند: قرض خشكى يا عادى و قرض
دريايى. اين تفاوت به اين سبب بود كه قرض خشكى براى قرض دهنده، فقط يك خطر
داشت و آن ناتوانى بدهكار از پرداخت قرض بود؛ اما قرض دريايى در معرض تمام
خطرهايى بود كه كشتىها و بارهايشان را تهديد مىكرد. با وجود
ضمانتهايى كه براى كم كردن يا جبران خطرهاى قرض دريايى داده مىشد،
با بالا رفتن خطر، نرخ بهره بالا مىرفت كه به نوبه خود، وى قرض خشكى نيز
اثر مىگذاشت.
نرخ بهره در قرض خشكى 12 درصد در سال، براى وام غير تجارى و 16 درصد تا 18
درصد براى وامهاى تجارى بود؛ اما نرخ بهره قرض دريايى بين 20درصد تا
40درصد بود و گاهى به 60 درصد هم مىرسيد. نرخ بهره دريايى با نوع خطر،
موقعيت شخص قرض گيرنده، وضعيت كشتى، مدت مسافرت دريايى و وضع اقتصادى و سياسى
تناسب دشت.
تدبيرهاى زيادى در يونان نسبت به مساله قرض اتخاذ مىشد كه وضع را براى
بدهكارى بدتر مىكرد؛ مانند اصل تركيب بهرهها، يا مراجعه مركب(گرفتن
بهره از بهرههاى داده نشده) و همچنين اصل كم كردن مقدارى از مبلغ
قرض، هنگام قرض دادن (تنزيل) با اين استدلال كه بهره آينده را جلوتر
مىگيريم(14).
ربا در روم باستان:
در روم، وام دادن رسمى كهن بود. رغبت نداشتن مردم به صنعت و تجارت، تنبلى
اشراف و گرايش آنان به مال اندوزى، به وخامت اوضاع اقتصادى كه از جنگهاى
پى در پى روم با كشورهاى همجوار حاصل شده بود، دامن مىزد و اين مساله
آنقدر حاد شده بود كه براى جلوگيرى از رواج قرض - كه اغلب بدهكاران از غايت
تنگ دستى، قدرت پرداخت آن را نداشتند - مجازاتهاى شديدى مقرر شده بود.
بر طبق قوانين روم، طلبكار حق داشت بدهكار را در صورت عدم پرداخت بدهى، در
بازار بفروشد، حتى مطابق مقررات قديم روم، قرض دهنده مىتوانست در صورت
امتناع بدهكار از پرداخت بدهى، يا عدم تمكن از پرداخت آن، او را به قتل
برساند.
اين اوضاع بعدها تغيير يافت و در اواخر دوره جمهورى، در پى افزايش روابط با
كشورهاى ديگر، تجارت اندكى رونق گرفت. راههاى جديدى در كشورهاى احداث شد
و حمل و نقل گسترش يافت و ثروت مردم زيادتر شد. هر قدر روميان بر وسعت سرزمين
مىافزودند، نيازشان به سرمايه بيشتر مىشد. آنان ناچار شدند
شركتهايى تشكيل دهنده. ثروتى كه از اين شركتها بدست آمده، در ترويج
عمليات صرافى و بانكى روم نقش به سزايى داشت. فروش پول و وام دادن نيز، از
زمانى كه روابط خارجيان با روميان بيشتر شد، روبه توسعه گذاشت، ليكن نرخ آن
بىاندازه زياد بود.
در طى سه قرن اول تا دوره الواح دوازده گانه، هيچ قانونى نرخ بهره را محدود
نكرد. در سال 450 ق.م. قانونى اساسى تحت عنوان الواح دوازده گانهدر روم تصويب
شد. اين قانون با تغييرات كم و بيش، 900 سال در روم حاكم بود. الواح دوازده
گانه يكى از سخت گيرانهترين مجموعههاى قوانين تاريخ به شمار
مىآيد. بر طبق اين الواح، گرفتن بهره بيش از 3/8 درصد در سال ممنوع بود.
در سال 347 ق.م. نرخ رسمى بهره به 5 درصد و در سال 342 ق.م. به صفر رسيد؛ اما
افراد از اين منع ارسطويى، چنان آسان طفره مىرفتند كه حداقل نرخ واقعى
بهره 12 درصد بود و گرفتن بهره بيش از 12 درصد رواج فراوان داشت و لازم بود
وامداران هر چند وقت و يك بار به نام ورشكستگى، يا با وضع قانونى جديد، از
زير بار تعهدات كمرشكن خود رهايى يابند.
در سال 352 ق.م. دولت راه حل تازهاى براى نجات يافت؛ يعنى رهن كسانى را
كه دادن وام از جانب آنان متحمل بود، پذيرفت و در مقابل، قرض دهندگان را
واداشت تا نرخ كمترى از گرو دهندگان بگيرند. يكى از خيابانهاى متصل
به ميدان بزرگ شهر، اختصاص به صرافان پيدا كرد و پول در برابر زمين، محصول و
يا پيمانهاى دولتى، براى تامين هزينه امور بازرگانى و يا مسافرتها،
وام داده مىشد. وام دادن به طور تعاونى، جاى بيمه صنعتى را گرفت و به
جاى آنكه يك صراف معاملهاى را تقبل كند، چند نفر با هم وجوه لازم را
فراهم مىكردند(15).
در دوره روم فعال، سيستم مالى روم را بايد يكى از باثباتترين
سيستمهاى مالى جهان دانست و به واسطه اين ثبات پولى، سرمايهگذارى و
تجارت چنان شكفت كه در خاطره بشر نظير نداشت. در نتيجه، بانكداران همه جا
بودند و عمل صرافى را انجام مىدادند. آنان حساب جارى و پسانداز با
سود را مىپذيرفتند، چك مسافرتى و حواله صادر مىكردند، به خريد و
فروش املاك مىپرداختند، سرمايهها را به كار مىانداختند و قروض
را جمع آورى مىكردند و به افراد يا شركتها وام مىدادند. اين
سيستم بانكدارى از يونان و مشرق آمده بود و در ايتاليا و مغرب زمين بيشتر در
دست يونانيان و شاميان بود. نرخ بهره كه بر اثر غارت مصر به دست اوگوستبه 4
درصد تقليل يافته بود، پس از مرگ او به 6 درصد ترقى كرد و تا فرا رسيدن عصر
قسطنطين، به حداكثر قانونى خود، يعنى 12 درصد رسيد(16).
در دوره تمدن بيزانسى (326-565م) در آغاز سلطنت جوستى نيان، نرخ بهره در حد 4
درصد براى وام به دهقانان و 6 درصد براى وامهاى خصوصى با وثيقه و 8 درصد
براى وامهاى بازرگانى و 12 درصد براى سرمايه گذارى دريايى تثبيت شد. در
هيچ جاى ديگر جهان آن زمان نرخ بهره به اين اندازه نبود(17).
ربا در مذاهب مختلف
ربا در آيين برهمايى:
ويشنو كه مهمترين كتاب برهمن است، طى فصلى به بيان ضوابط قرض و بهره
مىپردازد. در اين فصل مىخوانيم:
مقدار بهره و نرخ آن در طبقات اجتماع متفاوت است؛ طبقه پستتر مقدار
بيشترى بهره مىدهد و در صورتى كه وثيقهاى در كار نباشد، اين مقدار
بهره مىتواند تا ميزان 5 درصد در ماه و 60 درصد در سال باشد. البته در
بين افراد يك طبقه، ميزان بهره نبايد از اصل سرمايه تجاوز كند، ولى در بين
طبقات مختلف مىتواند به 3 يا4 يا8 برابر هم برسد (18).
ربا در آيين زرتشت:
منابعى كه از مذهب زرتشت در دست است، نشانه آن است كه اين مذهب به قرض دهنده
اجازه مىدهد براى پولى كه قرض مىدهد، سود دريافت كند، ولى در عين
حال مىگويد: بهتر است در صورت تنگدستى بدهكار، چيزى از او نگيرد. در
زبان پهلوى، اصل پولى كه به قرض داده مىشد، بونو آنچه به عنوان بهره
پرداخت مىگرديد، سودنام داشت.
بنابر شريعت زرتشت، قرض دهنده نمىتواند منافعى را كه به عنوان سوداز قرض
گيرنده گرفته است، دوباره به كسى ديگر قرض بدهد و سود بگيرد. اگر يك نفر
زرتشتى پول خود را قرض مىداد، نمىتوانست بيش از 4/1 اصل پول را به
عنوان سودبگيرد و آن مقدار را هم بايد به مصرف خوراك اهل و عيال خود
مىرساند.
در يكى از روايات زرتشت، آمده است كه شخص بايد با سرمايه و دست رنج خودكار
كند و كارى كه با سرمايه قرض گرفته شده انجام يابد، ارزش مذهبى نخواند
داشت(19).
ربا در آيين يهود:
دين يهود نسبت به زمان خود، از شريعت جامع و كاملى برخوردار بود. احكام الهى
كه بر حضرت موسى (عليه السلام) نازل مىشد و قوم يهود بر طبق آن عمل
مىكردند، در تورات گرد آمده بود. امروزه از تورات اصلى اثرى در دست نيست
و نسخه فعلى آن، بعد از دوران اسارت (20).و به دست علماى يهود نوشته شده است.
با وجود اين، وقتى به نصوص تورات فعلى مىنگريم، به روشنى پيداست كه ربا
در شريعت يهود، همانند ساير شرايع آسمانى، حرام بوده است و رباخواران علاوه
بر استحقاق كيفرهاى اخروى، محكوم به مجازاتهاى دنيوى، از قبيل روزه
گرفتن، كفاره دادن و تازيانه خوردن مىشدند. حال به نقل از برخى از اين
نصوص مىپردازيم:
زمانى كه مالى را به يهودى فقير قرض دادى، رفتار تو با او همانند رفتار
طلبكار ربا دهنده نباشد و از وى مطالبه ربا نكن!(21).
اگر برادرت فقير شد و دست نياز به سوى تو دراز كرد او را يارى كن، خواه غريب
باشد يا هموطن تو؛ او را كمك كن تا همراه تو زندگى كند و از ربانگير و از
خداى بترس!(22).
از برادرت هيچ سودى طلب نكن، نه بر پول نقد و نه بر طعام و نه بر هر چيزى كه
قرض داده مىشود. فقط به بيگانه مىتوانى قرض ربوى بدهى(23).
از اين عبارت، استفاده كردهاند كه گرفتن ربا از غير يهودى اشكال ندارد.
رشيد رضا، از علماى اهل سنت، هنگام تفسير آيه شريفه فبظلم من الذين هادوا
حرمنا عليهم...(24) نص فوق را آورده و از استاد خود شيخمحمد عبده، نقل
كرده كه نسخه اصلى تورات فاقد عبارت به بيگانه مىتوانى قرض ربوى
بدهىبوده است، اما در نسخه فعلى كه بعد از دوران اسارت نوشته است، ظاهرا اين
جمله را از مفهوم كلمه برادر - كه گرفتن ربا از وى نهى شده بود - استفاده
كردهاند؛ يعنى مىتوانى به غير برادر خود (غير يهودى) قرض ربوى
بدهى(25).
در كتاب سلمونيك و شولحان عادوخ كه متون احكام دين يهودند، بعد از ذكر انواع
ربا، آمده است: شبهات رباخوار مردود است و عمل او در حد شرك و يك كار پست
حيوانى است(26).
آيين يهود، علاوه بر تحريم ربا، احكام ربا، احكام و قوانينى در حمايت از
بدهكاران وضع شده بود و گرفتن و ثيقه جز با شرايط خاص، براى طلبكار جايز
نبود. در تورات مىخوانيم: چون به همسايه خود قرض دهى، براى گرفتن گرو به
خانهاش داخل مشو بلكه بيرون بايست تا شخصى كه به او قرض مىدهى، گرو
را نزد تو بيرون آورد و اگر مرد فقير باشد، در گرو او مخواب و به هنگام غروب
آفتاب، گرو او را به او پس بده تا در رخت خود بخوابد و تو را بركت دهد(27).
بر اساس قانون انفكاك سال هفتم، هر طلبكارى موظف بود قرضى را كه به برادر
يهودى خود داده بود، ببخشيد. در اين باره، در تورات آمده است: اگر يكى از
برادرانت فقير باشد، دل خود را سخت مساز و دستت را بر برادر فقير خود مبند،
بلكه البته دست خود را گشادهدار و به قدر كفايت و موافق احتياج او به او
قرض بده و بر حذر باش، مبادا در دل تو فكر ناپسند باشد و بگويى سال هفتم،
يعنى سال انفكاك نزديك است و چشم تو بر برادر فقير خود بد شده و چيزى به او
ندهى و او از تو نزد خداوند فرياد برآورد(28).
همه اين نصوص نشانه اين است كه ربا در شريعت يهود حرام بود. بنى اسرائيل مدت
زيادى به اين احكام عمل مىكردند؛ اما به تدريج، در اثر حرص و مال دوستى
به معاملات ربوى دست يازيدند و كار به جايى رسيد كه هنگام فقر و بىچيزى
بدهكاران، پسران و يا خود آنان را به جاى طلب خويش، مىگرفتند و به بندگى
در بدهكاران، پسران و يا خود آنان را به جاى طلب خويش، مىگرفتند و به
بندگى در مىآوردند. تورات به بدرفتارى يهوديان با هم كيشان خود، چنين
اشاره مىكند:
فرياد مردم و زنهاى آنان بر ضد برادران يهودى خود بلند بود. در ميان
آنان كسانى بودند كه مىگفتند: ما پسران و دختران خود را به امانت
مىگذاريم تا گندمى بگيريم و سد جوع كنيم. عدهاى ديگر مىگفتند:
ما مزارع و باغها و خانههاى خود را به گرو مىگذاريم تا لقمه
نانى در گرسنگى به دست آوريم و گروهى مىگفتند: ما نقره قرض
گرفتهايم تا بتوانيم ماليات پادشاه را بدهيم و الان وضعيت ما مانند ساير
برادرانمان مىباشد كه جملگى ضعف و تنگ دستيم و فرزندان ما به اسارت
گرفته شده و چيزى ديگر برايمان نمانده است(29).
متون تاريخى يهود نيز گواه مىدهد كه آنان حتى به يكديگر رحم نكردند و
حرمت ربا در بين يهود را زير پانهاده و علاوه بر گرفتن ربا از يهوديان،
بدهكاران را به اسارت مىگرفتند و گاهى به عنوان برده به ساير
ملتهاى مىفروختند.
نجمياى نبى بعد از مشاهده وضع ناهنجار مردم و شنيدن فرياد آنان، رباخواران را
مورد توبيخ و ملامت قرار داده و گفت:
هنگامى كه نالههاى آنان را شنيدم، بسيار غضبناك شدم و بزرگان و واليان
آنها را مورد سرزنش قرار داده و گفتم: شما چه طور از برادران خود ربا
مىگيريد!؟ سپس جماعت بزرگى را عليه آنان برانگيختم و به ايشان گفتم: ما
بر حسب توان خود يهوديانى را كه به ساير امتهاى فروخته شدهاند،
مىخريم و شما كه برادرانتان را مىفروشيد دوباره آنان به ما فروخته
مىشوند! پس آنها ساكت شدند و جوابى براى گفتن نداشتند(30).
در قرنهاى بعد هم يهوديان دست از رباخوارى برنداشتند و روزبه روز بر
دامنه فعاليتهاى ربوى خود افزودند؛ به طورء كه امروزه غالب بازارها و
موسسات پولى دنيا تحت تصرف آنان است.
ربا در مسيحيت:
با مطالعه انجيل معلوم مىشود كه بيشتر تعاليم و دستورهاى حضرت عيسى
(عليه السلام) جنبه پند و اندرز و نصايح اخلاقى دارد و بعد تشريعى آن كم است؛
به عبارت ديگر، حضرت مسيح (عليه السلام) احكام و قوانين كمترى آورد و بيشتر
در صدد اجراى احكام تورات بود. آن حضرت در اين باره فرمود: گمان مبريد كه
آمدهام تورات با صحف انبيا را باطل سازم، بلكه براى تكميل آنها
آمدهام(31).
بنابراين، دستورهايى كه از تورات درباره تحريم ربا نقل نموديم، شامل آيين
حضرت مسيح (عليه السلام) نيز مىشود. در عين حال، برخى از نصوص انجيل را
در تاييد اين مطلب بيان مىكنيم:
اگر به كسانى قرض بدهيد كه انتظار پاداش از آنها داريد، چه فضيلتى براى شما
متصور است(32).
اگر به كسانى قرض دهيد كه اميد بازگرداندن را از آنها داريد، چه فضيلتى براى
شما دارد! گناهكاران نيز به همديگر قرض ربوى مىدهند تا آنها مثل آن را
برگردانند (33).
نظر بزرگان كليسا:
تا عصر رونسانس، علماى مسيحيت هم صدا با كتاب مقدس، ربا را تحريم كردند و
كوشيدند با بيان حكمت تحريم ربا، مردم را از ارتكاب اين گناه باز دارند.
قديس گريگوار دونين ربا را گرفتن مال ديگران مىدانست. او درباره ربا
مىگويد:
ربا نتيجه آميزشى است كه خلاف فطرت و طبيعت است؛ زيرا فطرتا زياد شدن؛ به
اشياى زنده اختصاص دارد، در حالى كه پول نقد عقيم و نازا است.او نيز
مىگويد:
كسى كه قرض با بهره مىدهد احتياج قرض كننده را بيشتر مىكند؛ علاوه
بر اين كه خود او نيز دچار اضطراب و تشويش مىشود كه مبادا بدهكار طلبش
را ندهد(34).
سكوبار مىگويد: اگر كسى معتقد باشد كه ربا معصيت نيست، كافر است!
پدريونى مىگويد: ربا خواران شرف خود را در زندگى دنيا از دست
دادهاند و بعد از مرگ، شايستگى كفين و مراسم دينى را ندارند(35).
سن توماكه كه نظرياتش در تعاليم كليسا جايگاه ويژهاى دارد، براى دفاع از
قانون كليسا در حرمت ربا، دليلهاى زير را ارئه نموده است:
- پول نازا است؛ يعنى مولد ثروت نيست.
-
بين اشياى مصروفى و ساير اشياء بايد فرق گذاشت چيزهايى كه با مصرف از بين
نمىروند - مانند زمين، خانه و ابزار توليد - مالكشان مىتواند
بدون فروش اصل آنها، حق استفاده از آنها را به ديگرى واگذار كند و اجاره
بگيرد؛ ولى در مورد اشياى مصروفى كه انتقال حق استفاده از آنها، بدون
انتقال مالكيتشان مقدور نيست، گرفتن اجاره و بهره نامشروع است؛ زيرا وام
گيرنده مجبور به پرداخت دو نوع بها مىگردد:
يكى براى مالكيت وام؛ يعنى بازپرداخت اصل وام و ديگرى براى استعمال آن؛ يعنى
بهره. درحالى كه وام دهنده فقط حق گرفتن اصل وام را دارد. به عبارت ديگر، در
صورت بهره گرفتن، وام دهنده چيزى را فروخته كه وجود ندارد و اين عمل به طور
قطع منجر به ظلم خواهد شد.
-
بهره، بهاى زمان است و چون زمان متعلق به خداست، وام دهنده حق گرفتن بهره
را ندارد.
-
بهره، ثمره شىء (پول) نيست، بلكه نتيجه عمل شخص وام گيرنده است.
بنابراين، بر او لازم نيست بيش از آنچه قرض گرفته است، را برگرداند.
-
كسى كه بهره مىدهد، آن را با رضايت و خشنودى نمىپردازد، بلكه تحت
فشار احتياج به قرض، دست به اين كار مىزند.
سن توما همچنين معتقد بود كه وام گيرنده بدون قرار داد قبلى، چيزى به طلبكار
ببخشيد، اشكال ندارد(36).
در قرن دوازدهم ميلادى، عدهاى حقوقدانان با استناد به مجمع
القوانينژوستى نيان به دفاع از تجويز بهره پرداختند، ليكن سومين شوراى
لاترانمجددا گرفتن بهره را ممنوع ساخت و حكم كرد كسانى كه آشكارا رباخوارى را
پيشه خود ساختهاند، حق شركت در مراسم دينى را نخواهند داشت و هيچ كشيشى
صدقات آنها را قبول نخواهد كرد و اگر بدون توبه از دنيا بروند، اجازه
دفن در گورستان عيسويان براى آنها صادر نخواهد شد(37).
پيدايش رباخوارى در مسيحيت:
قرنهاى زيادى ربا از سوى كليسا و قوانين مدنى كشورهاى مسيحى، ممنوع
اعلام شده بود. كليسا مسيحيان رباخوار را با يهوديان برابر مىشمرد و
براى آنان مجازات هايى اعمال مىكرد.
از قرن 12 تا 15 ميلادى، به علت گسترش ارتباط بين مشرق و غرب، تحولات بزرگى
در تمام زمينهها، از جمله در فعاليتهاى اقتصادى پديد آمد و به
تدريج، زمينه ترويج ربا در ميان عموم مردم فراهم شد. توسعه صنعت و بازرگانى
مستلزم به كارگيرى پس اندازهاى راكد جامعه در معاملات بود. براى كشورهايى كه
كه درگير جنگ يا مشكلات ديگرى بودند، قرض كردن بسيار آسانتر از اخذ ماليات
بود. اصناف، هم قرض مىگرفتند و هم قرض مىدادند و در هر دو صورت،
بهرهركن اصلى معامله را تشكيل مىداد. مالكانى كه مشغول توسعه املاك خويش
يا عازم جنگهاى صليبى بودند، از وام دهندگان استقبال خوبى نمودند.
كليساها و ديرها كه روزى پرچم مبارزه عليه رباخوارى را برافراشته بودند، براى
مقابله با افزايش روز افزون قيمتها و يا رهايى از پى آمدهاى مالى، دست
نياز به سوى يهوديان - كه بزرگترين منابع مالى در اختيارشان بود - دراز
نمودند(38).
به كارگيرى حيلههاى ربا:
رباخوارن براى گريختن از چنگال قانون تحريم ربا و رهايى از مجازات آن، به
حيلههاى گوناگونى متوسل شدند و كوشيدند عمل زشت خود را تحت عناوين مختلف
پنهان سازند.
برخى از اين حيلهها چنين بود:
-
در آغاز، صاحب مال قرار دادى مبنى بر اين كه پول از او و كار از جانب تاجر
باشد و در سود و زيان با هم شريك باشند با تاجر امضا مىكرد. به دنبال
قرار داد شركت، قرار داد ديگرى مبنى بر اين كه صاحب سرمايه از مقدارى سود
احتمالى خود صرفنظر كند تا در مقابل، در خسارت مال شريك نباشد، تحت عنوان
بيمهبين آن دو منعقد مىشد در نتيجه صاحب سرمايه در سود احتمالى داراى
حق مىشد، اما در خسارت و زيان شريك نبود. به دنبال قرار داد دوم، بين
آنها قرار داد سومى مبنى بر اين كه صاحب مال، سود احتمالى خود را در مقابل
مقدارى سود قطعى به تاجر بفروشد. سود قطعى؛ در حقيقت همان ربايى بود كه
صاحب مال از آغاز قصد گرفتن آن را داشت. اگر صاحب سرمايه به موجب عقد شركت،
در سود و زيان شريك مىشد و سهم وى 30 درصد سود احتمالى در نظر گرفته
مىشد، او در عقد بيمه - در مقابل اين كه در خسارت شريك نباشد - از 10
درصد سود احتمالى خود صرفنظر مىكرد، سپس 20 درصد سود احتمالى خود را -
در مقابل سود قطعى - به تاجر مىفروخت(39).
-
مهاتره(40) كلمهاى اسپانيايى است و به احتمال زياد، از كلمه عربى
مخاطرهگرفته شده و خاستگاه آن يكى از حيلههاى ربا به نام بيع العينه
است كه در فقه اسلامى مطرح شده و در زمان حضور مسلمانان در اسپانيا به
عاريت گرفته شده و از آن جا وارد اروپا شده است. شكل اين معامله چنين بود:
شخصى كه مىخواست به ديگرى وام دهد كالايى را كه 400 تومان ارزش داشت،
به قيمت 500 تومان به او، به صورت نسيه مىفروخت و سپس خريدار؛ يعنى
وام گيرنده، همان كالا را به وام دهنده به طور نقد، به 400 تومان
مىفروخت و به اين مبلغ پول نقد دسترسى پيدا مىكرد، اما در
موعد پرداخت بهاى نسيه، بايد 500 تومان مىپرداخت، به اين ترتيب، وام
گيرنده به 400 تومان پول نقد و صاحب پول به 1000 تومان بهره دست
مىيافت(41).
-
بيع مشروط، وام دهنده خانه يا ملكى را از كسى كه به دنبال وام بود، ارزان و
كمتر از قيمت واقعى آن مىخريد و متعهد مىشد اگر صاحب ملك تا
زمان مشخصى پول را باز آورد، ملك را به او برگرداند؛ براى مثال، وام گيرنده
زمينى را كه در سال 10 تومان درآمد داشت، 100 تومان را با نرخ 10 درصد قرض
مىداد، بعد از فرا رسيدن مهلت، اگر صاحب ملك پول را باز
مىگرداند، وام دهنده توانسته بود از منافع ملك كه نقش ربا را داشت،
بهره ببرد و اگر وام گيرنده نمىتوانست پول را باز پس دهد، وام دهنده
به قيمت پايينى ملك او را تصاحب مىكرد و از آنجا كه بدهكار معمولا
قادر به پرداخت پول گرفته شده نبودند، اموال آنان به تصرف رباخواران در
مىآمد(42).
-
استفاده از منافع رهن، بدان گونه كه در مقابل دادن وام، خانه يا ملكى را از
بدهكار به عنوان وثيقه مىگرفتند و او اجازه مىداد تا زمان
برگرداندن قرض، از آن وثيقه استفاده كنند. پاپ الكساندر سوم در سال 1163
ميلادى، درباره اين حيله راهبان گفت: اين جماعت از ربا خوارى اظهار تنفر
مىكنند و با اين حال، به نيازمندان وام مىدهند و از منافع
وثيقههاى آنان، بسيار بيشتر از اصل وام، بهرهمند
مىشوند.
-
بسيارى از موسسات بانكى نيز آشكارا در قبال پرداخت وام، بهره
مىگرفتند؛ به استناد اين كه قانون منع ربا فقط شامل حال افراد
مىشود، نه بنگاهها.
-
صرافها نيز ربا خوارى خود را تحت عنوان تبديل پول انجام
مىدادند(43).
كاستن از محدوده ربا:
در اثر تحولاتى كه در بازرگانى اروپا پديد آمد، گرايش به رباخوارى در ميان
مردم زياد شد و آنان براى پوشاندن عمل خود، به راههاى گوناگونى متوسل
شدند. سرانجام كليسا مجبور شد در برابر فشارهاى وارد، عقب نشينى كند و با
پذيرش استثناهايى به تدريج دامنه حرمت ربا را محدود كند. اين استثناها عبارت
بودند از:
-
تجويز چند درصد بهره به عنوان كارمزد: وام دهندگان مىتوانستند هنگام
دادن وام، درصدى بهره براى پرداخت حقوق كارمندان و مخارج موسسه، از
گيرندگان وام دريافت كنند. بدين ترتيب موسسات بانكى و صرافىها
توانستند از مشتريان خود، به صورت قانونى، بهره دريافت كنند.
-
گرفتن بهره به عنوان جريمه تاخير: وام دهنده هنگام قرار داد شرط مىكرد
اگر وامگيرنده نتواند در موعد مقرر بدهى خود را پرداخت نمايد، بايد به
ازاى هر ماه تاخير، مبلغ مشخصى جريمه بپردازد. كليسا ابتدا در تجويز اين
امر ترديد داشت، ولى سرانجام آن را پذيرفت؛ به شرط آن كه مقدارى جريمه زياد
نباشد و منجر به رباى فاحش (زياد) نشود و هدف اصلى، وادار ساختن وام گيرنده
به پرداخت بدهى باشد.
ربا خواران از آن پس، موعد پرداخت را چنان كوتاه قرار مىدادند كه وام
گيرنده قادر بر پرداخت نبود و در نتيجه مجبور به دادن جريمه مىشد. ميزان
جريمهها نيز متناسب با نرخ تعيين مىشد.
-
وام دهنده شرط كند در برابر سودى كه در اثر قرض دادن از دست مىدهد
مقدارى بهره دريافت كند. در اين استثنا سه شرط لحاظ شده بود:
الف) وام گيرنده و وام دهنده بايد هنگام قرار داد، بر چنين شرطى توافق
مىكردند.
ب) مقدار بهره نمىبايست از سود خالص كه وام دهنده در صورت به كار
انداختن پول خود به دست مىآورد، تجاوز كند.
ج) لازم بود كه وام دهنده، غير از پولى كه قرض مىداد، پول ديگرى نداشته
باشد كه بتواند با به كارگيرى آن، همان سود را به دست آورد.
درباره اين استثنا نيز عالمان مسيحى اختلاف نظر وجود داشت. طرفداران تعاليم
اوليه كليسا در برابر آن مقاومت كردند، اما سرانجام موافقان پيروز شدند و آن
را جايز شمردند.
-
بهره در مقابل خطر: وام دهنده مىتوانست مقدار كمى بهره، جهت حفظ اصل
سرمايه خود از خطرهايى كه ممكن بود آن را تهديد كند، از قرضگيرنده
بگيرد. خطر ندادن وام از جانب وام گيرنده - به علت نداشتن قدرت پرداخت،
ياداشتن سوء نيت - براى تجويز بهره كافى نبود.
معتقدان به تعاليم اوليه كليسا به شدت با اين بهره مخالفت نمودند. اما
طرفداران اين بهره براى توجيه گرفتن ربا به عنوان سود خطر، به استدلال
سان توما اكوينى مبنى بر اينكه از اصول اخذ سود در شركت تجارى، وجود خطراست،
پناه آوردند.
سان توما مىگويد: كسى كه دارايى خود را به تاجر يا صنعتگر مىسپارد
تا با او شريك شود، قطعا مالش را به طور كامل در اختيار آنها قرار
نمىدهد كه هر گونه خواستند در آن تصرف كنند، بلكه براى خود اين حق را
حفظ مىكند كه تاجر و صنعتگر با مسئوليت او تجارت و صنعتگرى كنند (اين
پذيرش بخشى از خطر است). بنابراين، مالك مال مىتواند قسمتى از سود را
مطالبه كند.
مقصود سان توما اين بود كه بر اساس اصل عدالت و تساوى در تقسيم خطر، خطرهاى
فعاليت اقتصادى بين شريكها تقسيم شود، در نتيجه، وى سهيم بودن هر يك از
شريكها در خطر را مجوز گرفتن سهمى از سود شركت مىدانست، اما تجويز
كنندگان ربا - عمدا و يا از روى جهل - سخن سان توما را از عقد شركت، به قرض
ربوى توسعه دادند و گفتند: چون ربا دهنده با خطر ندادن وام و سوء نيت وام
گيرنده روبه رو است، پس بايد در سود شريك باشد و براى وامى كه مىدهد،
بهره دريافت كند. اين برداشت از سخنان سان توما كاملا عكس هدف او بود؛ زيرا
با اين كار، وام دهنده از تمام خطرهاى ناشى از قرض رهايى مىيابد.
-
طبق تعاليم كليسا افراد در موقع اضطرارى حق داشتند قرضهاى با بهره
بگيرند.
در سايه چنين استثنايى، علاوه بر مردم عادى، كشيشان نيز به وام ربوى روى
آوردند و به دنبال آن، برخى موضوعات به صورت رسمى و تحت عنوان اضطرار، از
محدوده رباى حرام خارج شد؛ براى مثال، سرپرستان كودكان يتيم اجازه يافتند
براى حفظ اموال كودكان يتيم، اموال آنان را به صورت وامهاى با بهره قرض
دهند؛ همين طور زنان در بعضى حالات مجاز بودند با در اختيار قرار دادن مهريه
خود، بهره مىگذاردند، به استناد مساله اضطرار، اقدام به دادن وام با
بهره 10 درصد كردند كه اينوسان هشتم در سال 1486 ميلادى، آن را تاييد
كرد(44).
تجويز نهايى ربا:
اگر تحولات اقتصادى قرنهاى دوازدهم تا پانزدهم ميلادى، باعث شد كليسا از
موضع نخست خود در ممنوع شمردن ربا عقب بنشيند و دامنه آن را محدود كند،
تحولات سياسى و فرهنگى قرنهاى پانزدهم و هيجدهم ميلادى، تجويز نهايى ربا
را در جهان مسيحيت در پى داشت. تغييرات بنيادين سياسى، اجتماعى و اقتصادى در
كشورهاى اروپايى، كنار رفتن كليسا از مصدر قدرت، كشف آمريكا، گسترش روابط
تجارى و بازرگانى بين شرق و غرب، پيدايش مكتب اقتصادى مركانتليسم كه پول را
مهمترين و عمدهترين عامل ثروت ملتها مىشمرد و مردم را به
كوشش براى جمع آورى طلا و نقره فرا مىخواند و علتهاى ديگر، باعث شد
كه عده زيادى از اقتصاددانان با تحريم بهره به مخالفت برخيزند و راههايى
را براى تجويز ربا، پيشنهاد كنند.
در اين دوران، طرفداران تجويز ربا از زاويه ديگر با اين مساله برخورد كردند و
گفتند: اگر چه در جهان ايده آل، تصور اقتصاد بدون ربا ممكن است، لكن در عالم
واقعيت، چون مردم نمىتوانند از ربا صرف نظر كنند، بهتر است تا
اندازهاى از حرمت آن چشم پوشى شود. طرفداران اين نظريه قصد داشتند كه
حرمت ربا را تنها يك مساله اخلاقى قلمداد كنند و منع قانونى آن را لغو
نمايند.
در زمينه چينى براى تجويز ربا، افراد زيادى كوشش كردند كه نظر چند تن از آنان
بيان مىشود:
كالوين (1509-1564م.):
وى با اين كه اولين كسى نيست كه قرض بدون ربا را نفى كرد، ليكن مشهورترين كسى
است كه در نيمه اول قرن شانزدهم ميلادى اين كار را با احتياط انجام
داد.كالوين معتقد است كه از ديدگاه اخلاقى، ربا در صورتى كه از نرخ عادلانه
تجاوز كند و يا از فقيران گرفته شود، حرام است و تحريمى كه در تورات آمده
است، اختصاص به يهوديان دارد و شامل مسيحيان نمىشود؛ چون ربا در آيين
يهود حرام شده است، نه آيين مسيح. او مىگويد:
از ديد حق طبيعى، لازم نيست كه وامها بدون بهره باشد. نقش پول نقد در
قرض، مانند نقش خانه و باغ و غيره در ساير معاملات است. پس همان طور كه در يك
خانه، سقف و ديوارها و مصالح به تنهايى سودآور نيست، اما وقتى منفعت سكونت در
آن را با مالى مبادله كنيم. امكان رسيدن به سود مشروع به وجود مىآيد؛ در
مورد پول نقد هم وقتى با آن زمينى خريدارى مىشود، چنين مىشود، چنين
است؛ زيرا اين پول نقد است كه به شكل زمين و خانه و... در مىآيد و هر
سال مبالغ ديگرى را نتيجه مىدهد.
اين درست است كه پول نقد عقيم و ناز است، ولى اين وقتى است كه آن را به كار
نمىگيريم؛ اما اگر كسى كه پولى قرض مىگيرد، آن را معطل و بدون
استفاده باقى نگذارد، بلكه اقدام به سرمايه گذارى كند و سپس مقدارى از سود را
كه از اين پول نقد برده است به صاحب پول بدهد، در اين صورت ظلمى واقع نشده
است؛ مثلا فرض كنيم فرد ثروتمند كه داراى اراضى و درآمدهاى زيادى است، احتياج
به پول نقد پيدا مىكند و ناچار مىشود كه از فرد ديگرى كه ثروتش از
او كمتر است، اما پول نقد بيشترى دارد، قرض كند در حالى كه قرض دهنده
مىتوانست با پول خود زمينى بخرد و يا زمينى را كه قرض گيرنده
مىتوانست با پول خود زمينى بخرد و يا زمينى را كه قرض گيرنده با پول او
خريده است، به عنوان ضمانت تا هنگام پرداخت قرض، نزد خود نگه دارد و از
منافعش استفاده كند، لكن به جاى اين كارها اكتفا به فايده پول خود نموده است،
حال آيا بايد عمل او را ناپسند بدانيم در حالى كه عقود ديگرى هستند كه
ظالمانهاند، ليكن مشروع هستند!
ديمولان (1500-1566م.):
كالوين نخستين عالم دينى است كه حرمت ربا را مورد نقد و بازبينى قرار داد.
ديمولان نيز نخستين حقوقدانى است كه در اين ميدان گام نهاد. نخستين كتاب او
درباره اين موضوع، در سال 1546 ميلادى، منتشر شد.
وى بر اين باور است كه تقريبا در تمام وامها، براى وام دهنده ضررى از
جهت تاخير در به كارگيرى پول (محرميت فعلى از پول نقد) پيش مىآيد كه بر
طبق عدالت و ضرورت اقتصادى، بايد در مقابل آن عوضى پرداخت گردد كه اين عوض،
همان بهره است. بنابراين، قوانين ژوستينيان كه اصل ربا را جايز مىشمرد و
نرخ آن را محدود مىكند، ظالمانه نيست.
ديمولان در جواب استدلال به عقيم بودن پول، مىگويد: تجربه روزانه
معاملات نشان مىدهد كه به كار گرفتن مبلغ قابل توجهى منفعت زياد
مىشود كه در اصطلاح حقوقى، به آن ثمر پول نقدمىگويند. اينكه
بگوييم: پول نقد به تنهايى ممكن نيست سودآور باشد، بىمعناست؛ زيرا زمين
نيز به تنهايى سودآور نيست؛ يعنى بدون هزينه و تلاش انسان بهرهورى
ندارد. در مورد پول نقد هم با تلاش انسان است كه سود حاصل مىشود.
ديمولان در پايان سخن خود، آشكارا مىگويد:
ضرورى مفيد است كه قبل از هر چيز، تا حدودى گرفتن بهره را تجويز
كنيم(45).
بوزولد:
بوزولد از جمله كسانى است كه در قرن شانزدهم ميلادى، از اخلاقى بودن بهره
دفاع كرد. او در مقالهاى كه در سال 1598 ميلادى، منتشر كرد، حكم كليسا
مبنى بر تحريم ربا را در مورد انتقاد قرار داد. وى معتقد است كه خاستگاه
بهره، تجارت و خريد و فروش است؛ زيرا اگر ما در كاركرد موسسات تجارى به دقت
بنگريم، خواهيم ديد كه پول نقد عقيم نيست و چون همه بايد بتوانند منافع و
مصالح شخصى خود را مادامى كه به ديگران ضررى نمىرساند جست و جو و دنبال
كنند، گرفتن بهره منافاتى با عدالت ندارد.
بوزولد همانند ديمولان مىگويد: بين قرض با بهره و عقد اجاره مشابهت وجود
دارد، به گونهاى كه مىتوان اولى را با دومى قياس كرد. نسبت قرض با
بهره با قرض مجانى، مانند نسبت اجاره است به عاريه؛ همان طور كه مالك
مىتواند از اجرت صرف نظر كند و چيزى را به صورت مجانى در اختيار ديگرى
قرار دهد، يعنى به او عاريه دهد، قرض دهنده هم مىتواند حق خود را كه
بهره است از طرف مقابل مطالبه نمايد، يا اين كه به وى ببخشد.
بوزولد معتقد است كه نرخ بهره بايد دايما با سود سرمايه يا به تعبير بوهم
باورك، با نرخ بهره ورى سرمايه - كه اساس و سرچشمه بهره است - متناسب باشد.
پس هرگاه به كارگيرى سرمايه سود كلانى را همراه داشته باشد، لازم است كه
گرفتن بهره زياد نيز براى قرض دهنده جايز باشد(46).
سالمازيوس:
پيش از سال 1640 ميلادى، و نوشتههاى زيادى منتشر شد كه در آنها از
رباخوارى، به طور آشكار دفاع شده بود. در بين آنها، تاليفات سالمازيوس در
رتبه اول قرار داشت. اين نوشتهها در طى بيش از يك قرن، در توجيه نظريه
بهره، به كار گرفته شد، حتى در نظريات جديد هم تاثيرات آن به چشم
مىخورد.
سالمازيوس بر اين باور بود كه بهره همان اجرتى است كه در مقابل به كارگيرى
پول نقد قرض گرفته شده، پرداخت مىشود. وى مىگفت: قرض را ممكن است
در زمره معاملات حقوقى به شمار آورد كه به موجب آن، مالك استعمال و به
كارگيرى چيزى را به ديگرى واگذار مىكند. پس اگر جنس مورد معامله از
اشياى مصرفى نباشد و در مقابل بهره بردارى از آن،
مالك اجرتى نگيرد، عقد عاريه است و اگر استعمال آن مجانى نباشد، عقد اجاره
است و در فرض دوم، اگر شيئى كه معاوضه روى آن انجام مىگيرد،
از اشياى مصرفى باشد و با مصرف از بين برود و در مقابل استفاده از آن چيزى
گرفته نشود، عقد مورد نظر، قرض مجانى است و اگر استفاده از آن، مجانى نباشد،
قرض ربوى است. بنابراين، قرض ربوى نيز مشروع است.
در قرض، به كارگيرى جنس قرض گرفته شده، به طور كلى با مصرف و از بين رفتن آن
مىباشد و همين مىتواند سبب ديگرى باشد در اين كه قرض، عوض داشته
باشد و گرفتن بهره جايز باشد؛ در عقد اجاره، مالك مىتواند هر زمانى كه
بخواهد مال خود را بازپس گيرد؛ زيرا مالكيت آن را براى خود حفظ كرده است؛ اما
در قرض، چنين چيزى ممكن نيست و جنس قرض داده شده، مصروف گرديده و از بين رفته
است و لذا شخصى كه به ديگرى وام مىدهد، ضررهاى مختلفى از قبيل: زمان دار
بودن قرض؛ يعنى صرف نظر كردن از مطلوبيت فعلى پول، پذيرفتن خطر اين كه فعل
است پولش به او برگردانده نشود و ضررهاى ديگرى را تحمل مىكند.
بنابراين عوض قرار دادن قرض به عدالت نزديكتر است تا عوض دادن براى
عاريه(47).
به همان ميزان كه بر طرف داران نظريه سالمازيوس (تجويز ربا) افزوده
مىشد، از طرفداران روش كليسايى (تحريم ربا) كاسته مىگرديد. اين
دگرگونى در كشورهاى طرفدار نظريه اصلاح (پروتستان) و بين آلمان زبانها
به سرعت مىپذيرفت؛ اما در كشورهايى كه دارى مذهب كاتوليك و زبان لاتين
بودند، به كندى صورت مىگرفت.
بهره در انگلستان به دنبال ترويج مركانتاليسم (سوداگرى) طرفداران زيادى پيدا
كرد. توماس من معتقد بود كه اساس سود، زياد شدن سرمايه در اثر جمع آورى آن از
خارج و تشكيل سرمايههاى داخلى است و بهره و تجارت با هم ترقى و تنزل
مىكنند. به همين سبب، او موافق با ترويج بهره براى گسترش تجارت بود.
ساير مركانتاليستهاى انگليس با اين نظر توماس من، موافق نبودند؛ مثلا
شليد (1639-1690م.) كه طرفدار موازنه تجارى و آزادى تجارت بود، اعتقاد داشت
كه نرخ بهره بايد تنزل كند. او بر اين عقيده خود اصرار مىورزيد و پايين
آمدن نرخ بهره را علت عمده پيشرفتهاى تجارت و صنعت و آبادانى
مىشمرد. وى دولت را موظف مىكرد كه در موضوع نرخ بهره، دخالت كند و
ميزان براى آن تعيين نمايد، تا وام دهندگان و صرافان نتوانند از آن تجاوز
نمايند.
دانشمند ديگرى كه در اين دوره، راجع به تجويز بهره اظهار نظر كرده، بتى
(1623-1687م.) است؛ لكن او بر خلاف شيلد، به دخالت دولت در تعيين نرخ بهره
عقيده ندارد، بلكه طرفدار آزادى نرخ بهره است.
در انگلستان، هنرى هفتم در سال 1545 ميلادى، در انگلستان قانون تحريم ربا را
باطل و به جاى آن، قانون محدوديت ربا را وضع كرد؛ اما در عهد ادوارد ششم، ربا
دوباره ممنوع گرديد. در سال 1571، بار ديگر ربا از جانب ملكه اليزابت، كاملا
لغو گرديد(48).
در ايتاليا، از راه توسل به حيلههاى شرعى و معاملات صرافى و استثناهايى
مانند گرفتن بهره در ازاى بيكار ماندن پول، عملا قانون تحريم ربا را كنار
گذاردند.
گاليانى بر اين باور بود كه اگر بهره همان چيزى است كه در تصور و اذهان مردم
است، يعنى سود و منفعتى كه شخص قرض دهنده براى پولش مىخواهد، بايد حرام
و ممنوع باشد؛ زيرا منشاء هر فايدهاى اگر پول نقدى باشد كه قابليت
بهرهورى ندارد، آن فايده مستحق سرزنش و ممنوعيت است و نمىتوان گفت
كه بهره، ثمره تلاش و كوشش است؛ چون اين فرض گيرنده است كه تلاش مىكند
نه قرض دهنده. پس بايد توجه داشت كه بهره، در حقيقت سود نيست، بلكه همان طور
كه هنگام معاوضه پول دو كشور مبلغى اضافه و يا از آن كم مىكنيم - تا
اينكه از حيث قدرت خريد، آنچه مورد معاوضه قرار مىگيرد با هم مساوى
باشند - در مورد قرض هم دو پول با هم مبادله مىشود و ارزش اين دو پول در
دو زمان يكسان نيست، بلكه پول در زمان حال داراى ارزش بيشترى است. بنابراين،
براى ايجاد توازن به پولى كه در زمان آينده داده مىشود، مبلغى
مىافزاييم تا رعايت عدالت شده باشد.
گاليانى گفت: بهره كه بهاى پول نقد است، در واقع، قيمت ضربان قلب وام دهنده
است(49).
در فرانسه، قانون ربا به سختترين قانون در اروپا معروف بود. در همان
زمانى كه در همه جا گرفتن ربا تحت عنوان جبران خسارتو در صورتى كه از ابتدا
شرط شده بود جايز بود، نظر لوئى چهاردهم اين بود كه تحريم ربا بايد حتى شامل
بهرههاى تجارى هم بشود. با وجود اين، در قرن هفدهم ميلادى رباخوارى در
فرانسه، به ويژه نسبت به وام تجارى شايع بود و تاجران به قصد گردآورى
سرمايههاى كلان، قرضهاى مدت دار مىگرفتند و در مقابل آن،
كشيشان كاتوليك بر ضد رباخوارى سخنرانى مىكردند و دانشگاه پاريس نيز
رباخوارى را منع مىكرد، تا اين كه لوكورور على رغم آنكه ربا را حرام
مىدانست، موضع جديدى اتخاذ نمود و بين وامهاى توليدى و تجارى با
وامهاى مصرفى فرق گذاشت و گفت: وامهاى مصرفى بايد رايگان و بدون
بهره باشد، اما در وامهاى توليدى و تجارى مىتوان بهره گرفت.
شمارى از فيزيوكراتها خواستار آزاد كردن نرخ بهره و برخى خواستار
محدوديت در افزايش يا كاهش نرخ آن بودند. تورگو وزير ماليه لوئى شانزدهم ربا
را جايز مىدانست، اما تا سال 1789 ميلادى، قانونى براى جايز شمردن
رباخوارى، به طور رسمى وضع نشده بود، تا آنكه در اين سال قانون تحريم ربا،
رسما باطل شد و نرخ آن به 5 درصد محدود گشت. در قانون مدنى فرانسه كه بعد از
انقلاب اكتبر1789، در زمان ناپلئون و در سال 1804 ميلادى با 2281 ماده به
تصويب رسيد، درباره تجويز بهره آمده است:
ماده 1905- شرط كردن اصل بهره در قرضهاى ساده، خواه پول باشد يا اوراق و
يا هر منقول ديگر، جايز است.
ماده 1907- بهره يا قانونى است يا قرار دادى. نرخ بهره قانونى از سوى قانون
تعيين مىشود، ليكن نرخ بهره قرار دادى تابع قرار داد است و ممكن است از
نرخ قانونى تجاوز كند؛ به شرط اين كه نرخ آن را قانون منع نكرده باشد. علاوه
بر اين، نرخ بهره قرار دادى بايد كتبى باشد.
بر طبق قانون فرانسه (ماده 1) نرخ بهره قرار دادى در معاملات تجارى از 6 درصد
نبايد تجاوز كند.
ماده2- بهره قانونى در معاملات حقوقى 5 درصد و در معاملات تجارى 6 درصد
است.
در اين قانون هم چنين مجازاتهايى براى تجاوز از نرخ ياد شده، در نظر
گرفته شده است.
آخرين مقاومت در مقابل بهره:
در قرن هجدهم ميلادى، طرفداران رباخوارى انبوهى را تشكيل مىدادند كه
خواستار آزادى كامل در عمليات ربوى و حذف و ابطال هرگونه قانونى در محدوديت
بهره بودند؛ چنان كه مولوى تصريح كرد كه بهره يك ضرورت اجتماعى است و منتسكيو
عقيده داشت كه قرض دادن مجانى به ديگرى، عملى نيكو است، لكن چون اين عمل
انسانى از جانب دين توصيه مىشود، عمل به آن از طريق قانون لازم نيست.
با وجود طرفدارى فراوان ربا، عده كمى هم در برابر آن ايستادگى كردند و از
قانون گذشته دفاع نمودند كه به دو نفر از آنان اشاره مىكنيم:
1. پوتييه:
وى قانون دان مشهورى بود و درباره ربا عقيده داشت كه لازمه عدالت خواهى، حتى
در عقود غير مجانى، (عقود معاوضهاى) اين است كه قيمتهاى مبادله
مساوى باشد و هيچ يك از دو طرف عقد بيشتر از آنچه مىدهد، نگيرد و بيشتر
از آنچه مىگيرد، نپرداز دم در عقد قرض نيز هر مبلغى كه وام دهنده علاوه
بر اصل سرمايه مىگيرد، چون زيادتر از حق اوست، مخالف عدالت رفتار كرده
است.
وى مىگويد: در اشيايى كه استفاده از آنها بدون از بين رفتنشان ممكن
باشد، مىتوان مطالبه اجرت نمود؛ زيرا منفعتى كه از خود شىء جدا
باشد، داراى ارزشى جداگانه است، پس در اين گونه امور مىتوان علاوه بر
استرداد اصل مال، اجرت منفعت آن را هم مطالبه نمود؛ بر خلاف چيزهايى كه در
صورت استفاده از بين مىروند و منفعت جداگانهاى ندارند، چون بايد
نخست اصل آنها را به ملكيت شخص درآورد تا حق استفاده از آنها نيز به وى منتقل
شود. لذا در مورد پول نقد، وقتى كسى به ديگرى مبلغى قرض مىدهد، قرض
گيرنده فقط اين مبلغ را گرفته است، نه چيز ديگر و بهره بردارى از پول به سبب
مالكيتى است كه نسبت به اصل مال براى او حاصل شده است. بنابراين، قرض دهنده
تنها حق مطالبه اصل مال را دارد.
2. ميرابيو:
ميرابيو در تاييد پوتييه مىگويد: صاحبان پول نقد فقط با پولهاى خود
مىتوانند اشياى ديگرى را مالك شوند و از راه اجاره دادن زندگى كنند. پول
نقد مانند خانه و وسايل زندگى، قابليت تلف شدن و استهلاك را ندارند. از اين
رو، بر طبق مبانى عدالت، هيچ كس نبايد هنگامى كه به ديگرى قرض مىدهد،
عوض استهلاك آن را مطالبه نمايد.
بر خلاف ساير منافع اقتصادى، بهره موجب ويرانى اجتماع است؛ زيرا درآمدهايى را
نصيب مردمى مىسازد كه نه مالك زمين و باغى هستند و نه صنعتگرند، بلكه
اين افراد به منزله زنبورهايى هستند كه از اين طريق غارت دست رنج زنبورهاى
عسل زندگى مىكنند.(50)
در پايان، بايد به اين نكته توجه كرد كه رفتار نامناسب كليسا در روى آوردن
مسيحيان به رباخوارى بىتاثير نبود؛ زيرا كليسا با افراط و تفريط با اين
مساله برخورد كرد و زمينه را براى اعتراضات عمومى فراهم ساخت. دكتر عيسى عبده
پس از طرح اين سوال كه چرا عالم غرب از حكم دين، درباره تحريم ربا عدول كرد و
به تدريج آن را مباح دانست، مىگويد:
در قرون وسطى، كليسا به شدت در مقابل ايستاد و آن را حرام دانست و به هر كسى
كه مشغول تجارت شد، وعده لعنت ابدى داد. كليسا عقيده داشت: كسى كه چيزى را
مىخرد و به بيشتر از آن مىفروشد، مثل كسى است كه ربا مىستاند.
كشيشان سود تجارت را مانند سود قرض ربوى، حرام دانستند و اين، مشكلات بسيارى
را براى مردم به بار آورد.
مساله ديگرى كه باعث تضعيف موضع كليسا شد، اين بود كه مردم دريافتند كشيشان
با استفاده از اموال نذرى كليسا، به تجارت مىپردازند. ناپلئون در سال
1805 ميلادى، گروهى را براى تفحص از امور كليسا تشكيل داد و آنان پى بردند كه
مردان كليسا كه تجارت و دادن قرض ربوى را حرام مىشمردند، خودشان مخفيانه
با دريانوردان و تجار در ارتباط هستند و شريك تجارى آنها محسوب مىشوند.
وقتى فيلسوفان و اقتصاددانان از تجارت پنهانى
كشيشان آگاه شدند، تحريم كليسا نسبت به تجارت و ربا را ناديده انگاشتند و به
تدريج، تجارت همراه با رباخوارى در اروپا رواج تمام يافت.
منبع:
فصل اول کتاب ربا (پیشینه تاریخی ربا، ربا در قرآن و سنت، انواع ربا و فرار
از ربا)، بخش فرهنگی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم