قصه زندگانی پریوش میرابی ، افسانه نبود.
پریوش میرابی در سن 20 سالگی در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی توسط بعثيها ی متجاوز در محل كارش به شهادت رسید.
در اوج و فرود روزهای حماسه و ایثار. خیل عظیمی از مردان و زنان ایران اسلامی مدال شهادت را به گردنشان آویختند و رفتند به راهی که بهترینها را به سوی خود میخواند، راهی به دیار پاکان و قلهای که بالاتر از آن در خیر و نیکی وجود ندارد.
در میان نام این شهدای پرافتخار نام تعداد بی شماری از زنان و دختران شهید میدرخشد. دختران و زنان شهیدی که لحظه به لحظه زیستنشان مصداق سبک والای زندگی اسلامی است.
پریوش میرابی در تاريخ 26 آذرماه 1339در ایلام متولد شد. در خانوادهای مومن و دامان گرم و صمیمی مادری متعهد و پدری که رزق حلال را به مهر و لبخند به فرزندانش تقدیم کرد زندگی گذراند.
وی در سال 1358 موفق به دیافت دیپلم شد و در آغاز آبان ماه 1358 به سمت ماشين نويسی در اداره دارايي به كار مشغول شد و چون آرام نداشت و مي خواست در بين مردم باشد ،شغل معلمي را پیشه کرد و در مدرسه آذر پيرا به تدريس دانش آموزان همت گماشت .
در اين موقع بود كه خبر جنگ تحميلي را شنيد وتصمیم گرفت برای خدمت به اقشار خدوم جامعه بالاخص کشاورزان ،در بانک کشاورزی مشغول به کار شود و با توجه به مهارتش در قسمت ماشین نویسی بانك مشغول به خدمت شد.
در مدت دو هفته از فعاليتش ، مدیران وقت وي را بخاطراخلاق و رفتارخوب و همچنين رضايت كامل از عملكردش ، به عنوان ماشين نويس رسمي به کار گرفتند .
وي خواهران و برادرانش را به مبارزه عليه دشمنان غاصب بعثی دعوت و مطالعه ي كتابهاي استاد شهيد مطهري را به آنها توصيه مي كرد.
از درآمدي كه داشت مقدار ناچيزي را به عنوان رفع احتياجات شخصي بر مي داشت و بقيه اش را به خانواده اش مي داد .
وقتي كه خبر شهادت هموطني را مي شنيد ، شبانه روز با گريه و زاري در برابر معبودش خواستار رسیدن به مقام شامخ شهیدان بود تا اينكه اين اسوه حجاب و نجابت در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی توسط دشمن متجاوز در محل كارش شربت شیرین شهادت را نوشید و به آرزویش رسید ..
قصه زندگانی پریوش میرابی ، افسانه نبود. پاک زیست و به آرزوی دیرینه اش رسید.
مرقد شريف اين بانوي شهيده در آستان مقدس امامزاده علي صالح (ع) ايلام ميباشد، روحش شاد يادش پر رهرو